ابتذال در سینما ادامه دارد تا وقتی از فیلم شریف حمایت نشود/ بلد نبودیم با شوخی جنسی فروش را بالا ببریم فیلم
گروه فرهنگی خبرگزاری تسنیم، محمدباقر صنیعی منش: در بخش اول مصاحبه با تهیه کننده و کارگردان «بچه مردم» به چگونگی ایده شکل گیری فیلم پرداختیم و در بخش دوم به بررسی فرمیک فیلم بچه مردم میپردازیم و اینکه علت چنین انتخابی چیست؟ جوابی که کریمی میدهد چیزی متفاوتتر از تجربه هنری و علاقه صرف است. با پاسخی که کارگردان فیلم میدهد وارد جریان و ساختار بدنه سینمای ایران میشویم و با این مسئله به گفتوگوی طولانیتری میپردازیم که چرا در سینمای ایران فیلمهای شریف و همهپسندی مانند «بچه مردم» ساخته نمیشود و آیا ذائقه سینمایی مردم ما افول کرده است؟
جوابهای تهیهکننده فیلم ما را متوجه مشکلات زیرساختی و اساسی سینمای ایران از سیاستگذاری و نگاه فرهنگی مدیران تا چرخه اقتصادی و تبلیغات میکند. مسائلی که در نهایت ما را با یک مسئله بزرگ و البته مهم درباره سینمای کشور روبرو میکند: چگونه میتوان در میان فشار اقتصاد، روند معیوب دولت و سلیقه توده، هنوز از «سینمای شریف» سخن گفت و آن را زنده نگه داشت؟
هرکس فقط «هتل بزرگ بوداپست» را دیده است درباره فرم وس اندرسون حرف میزند
* درباره فرم فیلم نیز بسیار صحبت شده است. برخی منتقدان آن را متأثر از فیلمسازانی چون وس اندرسون دانستهاند. این پرسش بارها در جشنوارهها و نشستها مطرح شده است. پاسخ شما چیست؟
کریمی: حقیقتش درباره این موضوع به حدی صحبت کردم که دیگر میگویم هرچه میپذیرید! آنچه مدنظر ما بود، انتخاب یک گونه و یک فرم مشخص در روایت بود؛ فرمی سرزنده، پرتحرک و آمیخته با طنز و شوخطبعی که به جهان و قصه نگاه میکند. این شیوه محدود به یک فیلمساز خاص، مانند وس اندرسون، نیست. برخی از فیلمسازان در آثار خود، حتی اگر سبک اصلیشان نباشد، در یک یا دو فیلم چنین رویکردی را تجربه کردهاند. نمونههای مشابه را میتوان در تیزرها، فیلمهای کوتاه، آیتمهای نمایشی و حتی سریالهای تلویزیونی یافت. برای مثال، آثار ژان-پیر ژونه تقریباً همگی چنین حال و هوایی دارند. هرچند ممکن است شباهتهایی در فرم وجود داشته باشد، اما فیلم حاصل نگاه و دغدغههای شخصی خودمان است و نمیتوان آن را صرفاً تقلید از یک سبک خارجی دانست.
به نظر میرسد برخی منتقدان تنها یک فیلم مانند «هتل بزرگ بوداپست» را دیدهاند و سپس هر اثر مشابهی را به آن نسبت میدهند. بسیار خب اگر دوست دارید بگویید شبیه است، بگویید. در حالی که این صرفاً یک فرم است؛ همانطور که استفاده از دوربین روی دست نیز یک انتخاب کارگردانی است و نمیتوان هر فیلمی را که با این تکنیک ساخته میشود، به یک فیلمساز خاص نسبت داد.
این فرم تازگی دارد
*فلسفه شما از انتخاب این فرم چه بود؟
من پیشتر نیز در آثار قبلیام چنین رویکردی را تجربه کرده بودم و هم خودم به آن علاقه داشتم و هم بازخورد مثبت مخاطبان و همکاران را دریافت کرده بودم. از سوی دیگر، این فرم کمتر در سینمای ما به کار رفته و به همین دلیل تازگی داشت.
چرا تمایلی به ساخت فیلم در حوزه سینمای جنگ یا دفاع مقدس ندارم؟ پاسخ روشن بود: این حوزه به شدت در کلیشهها غرق شده است. بسیاری از بزرگان این عرصه نیز به همین دلیل از ادامه کار در این ژانر خسته شده بودند.
سینمای دفاع مقدس در کلیشهها غرق شده است
*چیزی که این فرم به محتوا و موضوع شما اضافه میکند چیست؟
این سؤال مهمی است؛ وقتی تصمیم گرفتیم به سراغ این سوژه برویم، برای من یک پرسش جدی مطرح شد: چرا تمایلی به ساخت فیلم در حوزه سینمای جنگ یا دفاع مقدس ندارم؟ پاسخ روشن بود: این حوزه به شدت در کلیشهها غرق شده است. بسیاری از بزرگان این عرصه نیز به همین دلیل از ادامه کار در این ژانر خسته شده بودند.
از رسول ملاقلیپور که صراحتاً گفت دیگر فیلم جنگی نخواهد ساخت، تا حاتمیکیا که در جلسه دیدار با رهبری از فشارها گلایه کرد و حتی حجازیفر که پس از ساخت «موقعیت مهدی» اظهار داشت دیگر به سراغ این ژانر نمیرود. از تولید تا پخش کلی مصیبت دارد. همه اینها نشان میدهد که ورود به این عرصه دشوار و پر از محدودیت است. در چنین شرایطی، اگر کسی بخواهد فیلمی متفاوت بسازد، باید آگاهانه از کلیشهها فاصله بگیرد. البته نمیخواهم بگویم که همه فیلمهای دفاع مقدسی دچار این کلیشهها هستند؛ چند فیلم درجه یک سینمای دفاع مقدس هم داریم.
موضوع فیلم به اندازه کافی تلخ و دردناک بود. اگر ما نیز همان تلخی را در فرم و روایت تکرار میکردیم، فیلم غیرقابل تحمل میشد. بنابراین تصمیم گرفتیم با افزودن لایهای از طنز و شیرینی، اثری بسازیم که مخاطب بتواند با آن ارتباط برقرار کند. این انتخاب عامدانه بود؛ هم برای فرار از کلیشه، هم برای ایجاد جذابیت، و هم برای اینکه تجربهای تازه در سینمای ایران رقم بخورد. البته فیلم به دفاع مقدس هم میرسد اما نخواستیم به طور مشخص فیلمی در این گونه بسازیم.
بنابراین هم در آن فرم تجربه داشتیم و هم نمیخواستم کار کلیشهای انجام دهم. موضوع تازهای بود و در روایت هم میخواستم نگاهی نو داشته باشم.
قصه درست روایت شود، نوجوان امروزی هم جذب میشود
*فیلم در جشنواره فیلم کودک و نوجوان برگزیده شود و به نظر رسید که شما قصد داشتید برای نوجوانان فیلم بسازید، اینطور است؟
کریمی: در ابتدا قصد ما ساخت فیلم برای نوجوانان نبود. فیلم برای مخاطب بزرگسال طراحی شده بود. اما در ادامه متوجه شدیم نوجوانان نیز با آن ارتباط برقرار کردهاند. این امر نشان داد که اگر قصه درست روایت شود، حتی نوجوانی که هیچ تجربهای از آن دوران ندارد، میتواند با شخصیتها همذاتپنداری کند. در واقع، ویژگیهای ژانر «کامینگ-آف-ایج» یا بلوغ در فیلم وجود داشت و همین باعث شد نوجوانان نیز جذب شوند.
فیلمی مانند بچه مردم نمونهای است که نشان میدهد آثار شریف و ارزشمند در این چرخه معیوب نمیتوانند دوام بیاورند. نتیجه چنین وضعیتی «فیلمسوزی» است
آنچه اهمیت دارد قواعد سینماست. هر فیلمی که بتواند منطق درونی خود را درست روایت کند و زمینهای فراهم آورد که مخاطب با شخصیتها همراه شود، موفق خواهد بود و نوجوانان نیز آن را دوست دارند؛ چه شخصیت یک قهرمان تخیلی مانند بتمن یا گلادیاتور باشد، چه نوجوانی واقعی و گمنام از یک پرورشگاه. توانایی سینما در همین است که حتی یک شخصیت شرور مانند «پنگوئن» در سریالهای اخیر میتواند محبوب شود، زیرا روایت درست و باورپذیر است. اگر با آن شخصیتهای تخیلی قهرمان خلق شده است اما با یک مورد واقعی نتوانستیم بسازیم، به خاطر عدم بلد بودن کار است.
* البته این اتفاق به خوبی در فیلم بچه مردم رخ داده است.
نظر لطف شما است. سینما واقعا ابزار خوبی است که اگر کسی بخواهد دروغهایش را هم میتواند باورپذیر کند اما ما کمتر بلدیم که راستهایمان را هم نشان بدهیم!
دیگر نمیتوان با سینمای تارکوفسکیوار مخاطب نگه داشت
* در برنامهای نیز اشاره شد که این شکل روایت را به خاطر مخاطب کم حوصله امروز ساختید. کمی درباره این دیدگاه و نگاهی که دارید بیشتر توضیح بدهید.
واقعیت این است که باید فرزند زمان خود باشیم. رسانه تغییر کرده و مخاطب امروز در معرض هزاران منبع خبری و سرگرمی است. دیگر نمیتوان مانند دوران کیشلوفسکی یا تارکوفسکی فیلمهایی ساخت که بر تأمل و صبر طولانی تکیه دارند. زندگی پرشتاب امروز، حوصله و تمرکز را از انسان گرفته است. بنابراین، وقتی مخاطب به سینما میآید، باید او را نگه داشت و قصه را با ریتم و جذابیت روایت کرد.
افول کمدی و تغییر ذائقه مخاطب
* آقای احمدی به نظر شما فیلم بچه مردم و مانند آن میتوانند برای مردم و سینمای کشور ذائقه سازی کنند؟ آیا میتوانند فضای سینمای ما که با کمدیهای مبتذل پر شده است را تغییر دهد؟
احمدی: به نظرم باز هم همان موضوع اصلاح روند ساختاری سینمای ما مطرح است. باید به فیلمساز سینمای کشورمان اعتماد داشته باشیم. باید چرخه تولید و اکران مان درست بشود که این سینما بازگردد به اقتصاد بارور خودش. به عنوان مثال باید در چرخه اکران ابزار تشویقی بگذاریم. همین الان فیلم ما از نظر فرهنگی شریف و دوست داشتنی است اما برای تبلیغش دچار مشکل در شهرها است. وقتی نمیتواند دخل و خرجش را به دست آورد نمیتواند برای تبلیغ هم کار خاصی انجام بدهد.
کمدیهای دهههای گذشته بخشی از دستاوردهای فرهنگی سینمای ایران بودند؛ آثاری که هنوز هم میتوان به آنها افتخار کرد. اما امروز سطح سلیقه مخاطب بهطور محسوسی پایین آمده است. این مسئله صرفاً به شوخیهای جنسی یا سخیف محدود نمیشود؛ بلکه وقتی فیلمی بدون ارزش هنری و محتوایی روی پرده میرود و مخاطب برای تماشای آن هزینه میکند، این خود نشانهای از سقوط فرهنگی است. همین روند باعث شده رغبت فیلمسازان برای ساخت آثار غیرکمدی به حداقل برسد.
اگر به فیلمهای برگزیده سال گذشته نگاه کنیم ــ از جمله «صیاد» (فیلمی ارزشی)، «بچه مردم» (با رویکردی میانه)، «رها» و فیلم اخیر آقای صدرعاملی ــ میبینیم که سه اثر اکران شده و یکی همچنان در حال نمایش است. اما میزان استقبال و بازگشت سرمایه بهگونهای نیست که سرمایهگذار یا کارگردان دیگری را ترغیب کند وارد چنین حوزهای شود. در نتیجه، فیلمسازی جدی و اجتماعی عملاً به بنبست میرسد و تنها کسانی که دغدغهای فراتر از اقتصاد دارند، مانند آقای اصلانی در بچه مردم، حاضر میشوند چنین پروژههایی را پیش ببرند.
برای همین فیلمهای کمدی از نوع غیرمحترم، زیرزمینی و جشنوارهای رونق میگیرد. آقای اصلانی که این پای کار این فیلم آمد، دغدغه این فیلم را داشته است و گفته که میخواهد ماجرای شهدای بهزیستی را به گوش این مردم برساند. دنبال درآمد نبود. چند نفر مانند ایشان پیدا میشود؟
ساخت فیلمی مانند بچه مردم با 105 روز فیلمبرداری، معادل یک مینیسریال، نیازمند هزینه و زمان بسیار است. این حجم از کار، معادل دو یا سه پروژه سینمایی معمولی است. طبیعی است که در چنین شرایطی، بسیاری از فیلمسازان حتی برای پروژههای سادهتر نیز دخل و خرجشان نمیخواند. بنابراین، اصلاح روندهای اقتصادی و حمایتی در سینما ضرورتی انکارناپذیر است.
هزینه رفتن یک خانواده چهار نفره به سینما امروز حدود 400 تا 500 هزار تومان است. این مبلغ در شرایط اقتصادی کنونی اگرچه برای برخی سنگین است اما هنوز نسبت به کنسرت یا تئاتر رقم پایینتری دارد. مدیران فرهنگی معمولاً میگویند «تا اقتصاد کلان کشور درست نشود، سینما هم درست نمیشود». اما واقعیت این است که حتی اگر اقتصاد کلان در اختیار ما نباشد، میتوانیم فرآیندهای داخلی سینما را اصلاح کنیم. اگر این اصلاحات انجام شود، حتی در شرایط دشوار اقتصادی نیز بخشی از مشکلات سینما برطرف خواهد شد.
در حالی که بانکها و برندهای تجاری با سابقه طولانی همچنان به تبلیغات گسترده ادامه میدهند، سینما از این امکان محروم است. اختلاف میان نهادهای مختلف ــ تلویزیون، شهرداری، وزارت ارشاد ــ نیز باعث شده مسیرهای تبلیغاتی بسته شود. در نتیجه، فیلمساز ناچار میشود برای نجات سرمایهاش به تبلیغات ماهوارهای یا تیزرهای تحریکآمیز روی بیاورد
کریمی: وقتی سینما نمیچرخد و سالنها در آستانه تعطیلی قرار میگیرند، طبیعی است که تهیهکننده و کارگردان به سمت ساخت فیلمهایی بروند که تضمین فروش دارند؛ حتی اگر سطحی و سخیف باشند. بسیاری از این افراد شاید علاقهمند به ساخت آثار جدیتر باشند، اما شرایط اقتصادی آن را ناممکن میکند. در نتیجه، کمدیهای سطحی و فیلمهای زیرزمینی یا جشنوارهای رونق میگیرند.
از جایی به بعد، برخی تهیهکنندگان که سرمایههای کلانی اندوختهاند، دیگر انگیزهای برای سرمایهگذاری در آثار فرهنگی و جدی ندارند. برای آنان، سینما صرفاً یک کسبوکار است و طبیعی است که به دنبال سود تضمینشده بروند. این نگاه، چرخه تولید آثار سطحی را تقویت میکند.
یکی از بزرگترین مشکلات امروز سینما، نبود امکانات تبلیغاتی است. حتی اگر فیلمی ارزشمند ساخته شود، بدون تبلیغات مؤثر دیده نمیشود. در حالی که بانکها و برندهای تجاری با سابقه طولانی همچنان به تبلیغات گسترده ادامه میدهند، سینما از این امکان محروم است. اختلاف میان نهادهای مختلف ــ تلویزیون، شهرداری، وزارت ارشاد ــ نیز باعث شده مسیرهای تبلیغاتی بسته شود. در نتیجه، فیلمساز ناچار میشود برای نجات سرمایهاش به تبلیغات ماهوارهای یا تیزرهای تحریکآمیز روی بیاورد. الان حرف ما این است که 95 درصد مردم نمیدانند که بچه مردم روی پرده سینما است. امروز بخشی از جامعه نه تلویزیون میبیند و نه ماهواره؛ تنها راه دسترسی به آنان بیلبوردهای شهری است. اما حتی در این حوزه نیز محدودیتهای فراوان وجود دارد. نتیجه آن است که بسیاری از مردم اصلاً نمیدانند فیلمی مانند بچه مردم روی پرده است. این یعنی شکست در رساندن پیام به مخاطب و هدر رفتن تمام زحمات تولید.
پفک، چیپس یا نوشابههای مضر امکان تبلیغ گسترده دارند، اما فیلم سینمایی از چنین حقی محروم است
احمدی: مسئله اصلی ما امروز این است که سازمان سینمایی، فارغ از دولتها و تغییرات مدیریتی، به جای آنکه دغدغهاش صرفاً صدور پروانه ساخت یا نمایش باشد، باید در جهت دیدهشدن فیلمها و اصلاح فرآیندها گام بردارد. نباید فیلمساز برای تبلیغ اثر خود در صف بایستد تا شهردار یا معاون فرهنگی شهرداری دستور دهد. سینما باید جایگاه ثابت و تعریفشدهای در نظام تبلیغاتی کشور داشته باشد.
در این کشور، کالاهایی مانند پفک، چیپس یا نوشابههای مضر امکان تبلیغ گسترده دارند، اما فیلم سینمایی از چنین حقی محروم است. فیلمسازی که با هزینههای سنگین ــ مثلاً 40 تا 60 میلیارد تومان ــ اثری تولید میکند، توانایی ندارد همان میزان یا دو برابر آن را صرف تبلیغات کند. از سوی دیگر، تبلیغات تلویزیونی عملاً رایگان است و امکان خرید آن وجود ندارد. در شرایطی که تنها حدود 30 تا 35 درصد فروش به سرمایهگذار بازمیگردد، دخل و خرج فیلمساز هیچگاه با هم نمیخواند. بنابراین، ضروری است فرآیندها اصلاح و مشوقهایی برای حمایت از تولید داخلی در نظر گرفته شود.
فیلمی مانند بچه مردم نمونهای است که نشان میدهد آثار شریف و ارزشمند در این چرخه معیوب نمیتوانند دوام بیاورند. نتیجه چنین وضعیتی «فیلمسوزی» است؛ یعنی اثری که باید در سالن سینما دیده شود، ناچار به اکران آنلاین یا پخش تلویزیونی تن میدهد. در حالی که این آثار جزئیات و دقتنظرهایی دارند که تنها در سالن سینما قابل درک است. اگر چرخه اقتصادی سینما بچرخد، حتی برای فیلمی با هزینه هزار میلیارد تومان نیز سرمایهگذار پیدا میشود. اما وقتی این چرخه از کار میافتد، تنها راه باقیمانده ساخت فیلمهای تضمینشده و پرفروش است؛ آثاری که اغلب در ژانر کمدی سطحی تولید میشوند. در نتیجه، ژانرهای دیگر به تدریج از بین میروند.
باید میان کسانی که با نگاه فرهنگی وارد سینما میشوند و کسانی که صرفاً به قصد کسب سود آمدهاند، تفاوت قائل شد. مشکل اینجاست که فرآیندها بهگونهای طراحی نشدهاند که افراد دغدغهمند فرهنگی در اولویت قرار گیرند. مسئولان فرهنگی باید شرایطی فراهم کنند که این افراد بتوانند فعالیت کنند و کسانی که تنها به دنبال سود هستند، نتوانند از سینما بهعنوان سکوی کسب درآمد صرف استفاده کنند. مگر نمیگوییم که باید از تولید داخلی حمایت کنیم، خب فیلم ایرانی نیز کالای داخلی ما است پس حمایتی که از آن حرف میزنیم کجا است؟
روزگاری یکی از تهیهکنندگان به من گفت که برای من اولویت پول است من مانند شما نیستم که دغدغه فرهنگ داشته باشم. پس این آدم ها همه جا هستند آن کسی که باید شرایط را به گونه ای مدیریت کند که این افراد فرصت نکنند تا به این گونه در سینما کار کنند، مسئولین فرهنگی هستند.
باید طوری برنامه ریزی کرد که فیلمسازی که حتی مانند ما فکر نمیکند اما دغدغهاش فرهنگی است شرافت دارد بر کسی که اولویتش فرهنگی نیست اما شاید ظواهرش مانند ما باشد. برای اینکه حداقل آن فیلمساز دغدغه فکری و فرهنگی دارد. ولی تا زمانی که مسئولین ما این را نفهمند این روند درست نخواهد شد.
زمانی میتوان از حذف کمدیهای سخیف حرف زد که فیلمهای درجه یک بتوانند جای آنها را بگیرند
* البته سرمایه سالاری که در سینما حکمرانی می کند نیز جدای از روند معیوب سینمای ما سینما را به همین سمتی برده است که می گوییم.
احمدی: بله اما اگر بخواهیم این روند اصلاح شود، باید همانند تربیت فرزند عمل کنیم: تنها منع کردن کافی نیست، بلکه باید محتوای سالم و ارزشمند را در دسترس قرار داد. وقتی فیلم خوب امکان ساخت و اکران ندارد، طبیعی است که مخاطب به سمت آثار سطحی کشیده شود. بله دراینکه نباید کار سخیف ساخته شود شکی نیست اما زمانی میتوان گفت که این فیلمها ساخته نمیشوند که چند فیلم درجه یک و با کیفیت بتواند جای آنها رابگیرد.
اگر امروز فیلمی در سطح اجارهنشینها ساخته شود، هیچکس نگران کمدیهای سخیف نخواهد بود، زیرا مخاطب به سمت اثر ارزشمند جذب میشود. اما تغییر ذائقه مخاطب با یک یا دو فیلم اتفاق نمیافتد؛ نیازمند برنامهریزی مستمر و اصلاح چرخه تولید و اکران است.
در نهایت باید پذیرفت که تخریب فرهنگی ممکن است در یک دهه رخ دهد، اما اصلاح آن گاه به نیمقرن زمان نیاز دارد. بنابراین، لازم است بدون تعارف و سیاهنمایی، آسیبها را بشناسیم و برای اصلاح آنها گامهای عملی برداریم.
کریمی: باید برای حل این مشکل ریشهای سینمای ما اصلاح شود. چرا این اتفاقات مبتذل در سینمای ما رخ می دهد؟ چون روش دیگری برای چرخیدن سرمایه در سینما نمانده است. الان برای اینکه کسی در سینما به فروش برسد چاره دیگری برایش نمانده است بدون تعارف. چرا این روشهای ناسالم پیش آمده است؟ برای اینکه روش سالمش وجود ندارد. اگر ابزارهای تبلیغی به خوبی و با عدالت برای همه باشد، قطعا در فروش و بازگشت سرمایه کمک میکند.
سینما مانند کشاورزی است؛ برخی گیاهان مانند گندم یا شبدر خودبهخود رشد میکنند، اما اگر بخواهید محصولی مانند سیب داشته باشید، باید از ابتدا تا زمان برداشت مراقبت ویژه کنید. سینما نیز چنین است: اگر بخواهیم ژانرهای متنوع و آثار باکیفیت داشته باشیم، باید از آنها مراقبت کرد. مردم اگر بدانند فیلم خانوادگی، معمایی یا ترسناک مورد علاقهشان روی پرده است، دوباره به سینما بازمیگردند. بسیاری از مخاطبان به ما گفتند: «دمتان گرم، فیلمی ساختید که میتوانیم با خانواده ببینیم.» یعنی فیلمی که بتوان با خانواده دید وجود ندارد؟ این چه روزگاری است؟ این نشان میدهد که جای چنین آثاری خالی است.
هنوز سینما تفریحی ارزان محسوب میشود. به نسبت بسیاری از سرگرمیها، هزینه سینما کمتر است. در شرایطی که رفتن به رستوران یا حتی برخی تفریحات ساده بسیار گران شده، سینما همچنان قابل دسترس است. مردم در میان مشکلات به تفریح نیاز دارند و سینما یکی از سالمترین و محبوبترین تفریحات در سراسر دنیاست.
ما هنگام ساخت بچه مردم تنها دغدغهمان این بود که فیلم به گوش مخاطب برسد. بسیار مراقب بودیم که پیام فیلم در میان سابقه ذهنی مخاطب از آثار مشابه گم نشود. تلاش کردیم فیلمی سرگرمکننده، قصهگو، پرریتم و دیدنی بسازیم. سالم بودن، خانوادگی بودن و شرافت اثر برای ما اهمیت داشت اما هدف اصلی ما این بود که قصه این بچهها را به گوش مردم برسانیم.
ما چنین نکردیم. اگرچه نگران فروش بودیم و هر روز پیگیر آن هستیم، اما نمیخواستیم اثری خنثی یا صرفاً برای قفسه بسازیم. هدف ما ساخت فیلمی دیدنی و ماندگار بود که مردم دوستش داشته باشند و ما نیز به آن افتخار کنیم.
احمدی: امروز با مشکل دخل و خرج مواجهاند. از راههای مختلف تلاش میکنند هزینهها را جبران کنند، اما به سادگی ممکن نیست.
ما نمیتوانستیم مانند برخی دیگر با ترفندهای بازاری یا جنجالآفرینی فروش خود را چند برابر کنیم. اساساً چنین کاری بلد نبودیم و به باطن خودمان عمل کردیم. وقتی فیلمساز شناخته شده و چارچوبها برایش روشن باشد، خودش مراقب خواهد بود.
این شعار نیست، واقعیت است: اگر ما فردا در اروپا یا آمریکا هم فیلم بسازیم، هرگز اثری مغایر با ارزشهای فکری و اعتقادیمان تولید نخواهیم کرد. این بخشی از هویت ماست. البته ساخته شدن فیلمهای سطحی یا مغایر ارزشها نیز نشانهای از خرابی فرهنگی است. همانطور که وقتی شرایط اقتصادی سخت میشود، برخی افراد ناچار به دزدی میشوند، در سینما هم وقتی مسیر درست وجود نداشته باشد، برخی ناچار به ساخت آثار سطحی میشوند.
با این حال، بسیاری از هنرمندان شریف در طول سالها با فقر و گمنامی کنار آمدند و حاضر نشدند در هر فیلمی بازی کنند یا هر اثری بسازند. اما سرانجام در تنهایی و بیتوجهی از دنیا رفتند. نمونهاش ناصر تقوایی است؛ وقتی درگذشت، همه از او یاد کردند، اما سالها پیش از آن کسی سراغش نرفت. دلیلش این بود که سینمای شریف او در چرخه اقتصادی سینما نمیچرخید.
در مقابل، فیلمسازان کمدیساز بیدغدغه، همواره مورد توجه بودند و ثروتمند شدند. این نشان میدهد که حمایت از سینمای شریف و ارزشمند یک ضرورت است.
انتهای پیام/





