تحلیل مناظرۀ کاشانی و اردستانی؛ تقابل هویت شیعی با عقلانیت انتزاعی
خبرگزاری تسنیم، سعید شیری: طی مناظرهای که اخیراً میان حجتالاسلام سید محمدکاظم کاشانی و عبدالرحیم سلیمانی اردستانی برگزار شد، دو رویکرد متعارض در بررسی تاریخیِ واقعهٔ شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و جزئیات مرتبط با آن به بحث گذاشته شد. این مناظره که پیرو حضور بحثبرانگیز و خارج از عُرف سلیمانی اردستانی به عنوان یک عالم شیعی در یک شبکۀ معلوم الحال وهابی برگزار شد، فرصتی را فراهم آورد تا تفاوتهای عمیق روششناختی و مبانی معرفتی در مواجهه با تاریخ صدر اسلام آشکار شود. کاشانی با رویکردی علمی مبتنی بر روش پژوهش تاریخی بر استناد به منابع روایی و تاریخیِ مورد وفاق شیعه و حتی اهل سنت تأکید داشت، حال آنکه اردستانی با اتکا به روشی که خود از آن با عنوان «پدیدارشناسی دینی» یا «شناخت شخصی» و «عقلانیت درونذاتی» بدون لحاظِ مستندات تاریخی یاد کرد، به نقد تاریخ شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها پرداخت.
محور اصلی نزاع، نه اصل شهادت که چگونگی وقوع و تفسیر آن بود. اردستانی بهصراحت اعلام کرد که شهادت یا عدم شهادت حضرت زهرا سلامالله علیها در منظومۀ اعتقادی او تغییری ایجاد نمیکند و از این حیث، موضوع برایش “تاریخی” و فاقد ضرورت کلامی است. نقطه اختلاف بحث، دو روایت مشهور “آتش زدن در خانه” و “بستن دست امیرالمؤمنین علیهالسلام با طناب” بود. اردستانی این دو روایت را نه بر اساس نقد سندی، بلکه بر مبنای “ناسازگاری درونی با تصور قطعی از عدالت امام” مردود دانست. از منظر او، عدالت امیرالمؤمنین علیهالسلام مفهومی مطلق و فارغ از شرایط است که هرگونه سکوت یا عدم مداخله فوری ایشان در دفاع از همسر را ناممکن میکند. اینجا “عدالت” از یک صفت کلامی به معیاری برای نقد و حتی ابطال تاریخ تبدیل شد.
روششناسی اردستانی، ستون فقرات موضع او را تشکیل میداد. وی ادعا کرد به “اسلامشناسی” به مثابۀ یک علم میپردازد با دو منبع “پیامبر ظاهر” (عقل و فطرت) و “پیامبر باطن” (کتاب و سنت). او بهصراحت تاریخ را از دایرۀ منابع معتبر خارج کرد و گفت کل تاریخ حتی به حد “ظنّ” هم نیست! دیدگاه شاذی که نیاز به رعایت جانب احتیاط بود. رویکرد او “گزارش ذهن خود” و رسیدن به “شناخت” بدون دفاع و دعوت عنوان شد. این نگاه، او را در موضعی کاملاً انتقادی نسبت به روش متعارف پژوهشی قرار داد که تاریخ را با ضوابط خاص خود، منبعی برای فهم سیره و سنت میدانند. در واقع، اردستانی با حذف تاریخ، یکی از پایههای اصلی استدلال رقیب را از ابتدا بیاعتبار اعلام کرد.
در مقابل، کاشانی اصلیترین نقد خود را متوجه تناقض در عمل اردستانی کرد. او نشان داد که علیرغم ادعای عدم اتکا به تاریخ و عدم پذیرش خبر واحد، اردستانی در طول بحث مکرراً به گزارههای تاریخی خاص (نظیر ساده بودن درها در آن دوران، یا وصیت پیامبر صلی الله علیه و آله برای همراهی امام) استناد میکند، بدون آنکه مبنای پذیرش این گزارههای منفرد را توضیح دهد. کاشانی این رویکرد را “بیضابطه” خواند و پرسید: اگر خبر واحد معتبر نیست، چرا به یک گزارش تاریخی درباره بالا رفتن عمر از دیوار استناد میکنید؟ این نقد، ضعف عملی روش ادعایی اردستانی را به چالشی جدی تبدیل کرد.
ماجرای آتش زدن درب: استبعاد در برابر ابهام تاریخی
اردستانی استدلالش دربارۀ ناممکن بودن آتش زدن درب را بر دو پایه استوار کرد: اول، استبعاد فنی؛ با استناد به آیات قرآن، استدلال کرد که دیوارها و درها در آن دوران ساده بوده و نیاز به آتش زدن غیرمنطقی است. دوم و مهمتر، استبعاد اخلاقی-کلامی؛ او بر اساس روایت مشهوری که فرآیند تهدید، جمعآوری هیزم و آتش زدن را توصیف میکند، گفت این فرآیند زمانبر بوده و امام علی علیهالسلام در خانه حضور داشتهاند. از نظر او، جمع بین “عدالت و مروت امام” و “سکوت در این فرصت طولانی” محال است. بنابراین، خود روایت را به دلیل تناقض با اصل عدالت، نادرست میدانست.
کاشانی در پاسخ، سهلایه استدلالی ارائه داد: اول، اعلام بیاطلاعی از جزئیات دقیق؛ او تأکید کرد که جزئیات زمانی و مکانی هجوم به طور دقیق مشخص نیست و اردستانی در حال نقد یک سناریوی فرضی و ذهنی است. دوم، تبیین روانشناختی-اجتماعی واقعه؛ او گفت حضرت زهرا سلامالله علیها به عنوان شخصیتی محترم پشت در آمدهاند تا با سخن، مهاجمان را منصرف کنند. در جامعه آن روز، هتک حرمت چنین شخصی باورنکردنی بود، لذا ممکن است مهاجمان تا آخرین لحظات قصد جدی خود را نشان نداده باشند. سوم، درخواست ارائه سند برای ادعای فرصت کافی؛ کاشانی از اردستانی خواست اگر ادعا میکند امام فرصت دفاع داشته، باید با شواهد تاریخی (و نه صرف استبعاد) آن را ثابت کند.
اختلاف در جزئیات به اصل واقعه خلل وارد نمیکند
بحث به جزئیات فنی نیز کشیده شد. اردستانی پرسید اگر در آتش گرفته، چرا حضرت پشت در مانده و فاصله نمیگیرد؟ کاشانی بار دیگر بر ابهام در جزئیات تأکید کرد و گفت این پرسش ناشی از تحمیل ذهنیت امروزی بر واقعهای با جزئیات نامشخص است. او تمایز قائل شد بین “اصل ماجرا“ (هجوم، آسیب و شهادت) که مورد اتفاق شیعه است و “کیفیات و جزئیات“ که میتواند محل اختلاف باشد. از نگاه او، اختلاف در جزئیات (مانند زمان دقیق، میزان آتش) به اصل واقعه خللی وارد نمیآورد. اردستانی سپس تأکید کرد اگر در «جزئیات» اختلاف است و مکشوف نیست، چرا به آن استشهاد کرده، در منابر و روضهخوانیها مطرح میکنید؟ امری که در وهلۀ اول عقلانی به نظر نمیآید و با عدالت علوی سازگار نیست، چرا به مسلمات تاریخی تبدیل میکنید؟
تحلیل تعارض در این بخش، تعارض اصلی بین “استبعاد عقلی محض” (اردستانی) و “تکیه بر تجمیع قرائن تاریخی” (کاشانی) بود. اردستانی از موضع یک فیلسوف اخلاق به نقد درونی روایت پرداخت. کاشانی اما از موضع یک مورخ یا محدث عمل کرد که معتقد است در مسائل تاریخی، شواهد متعدد و گزارشهای همسو بر استبعادهای اولیه ارجحیت دارد. او استبعاد اردستانی را نه عقلی، که “ذوقی” دانست و با اشاره به وقایع بعید اما واقعی در تاریخ معاصر (مانند جنایات والدین علیه فرزندان)، ناکارآمدی این روش را در نقد تاریخ نشان داد.
محور مکمل: وصیت پیامبر و بیعت اجباری
اردستانی برای تقویت استبعاد خود، به ادعای تاریخی دیگری متوسل شد: اینکه مشهور است پیامبر صلی الله علیه و آله به امام وصیت کرده بودند اگر مردم با خلیفه بیعت کردند، همراهی کنند. بنابراین، مخالفت امام، خلاف وصیت و ناقض عدالت است. پس اساساً زمینه برای هجوم و بیعت اجباری منتفی میشود. این استدلال در واقع تلاش کرد تا بستر سیاسی روایت هجوم را از بین ببرد.
کاشانی این ادعا را به شدت غیرمستند خواند و خواستار ارائهی سند معتبر برای این وصیت شد. او با اشاره به خطبههای امام علی علیهالسلام در نهجالبلاغه، نشان داد که امام همواره بر شایستگی خود تأکید داشت، اما به خاطر مصلحت اسلام و جلوگیری از فتنه، دورهای سکوت را برگزید. این سکوت، تقیه و صبر در برابر قدرت قاهره بود، نه همراهی و تأیید. کاشانی با ذکر مثال عینی، گفت امام در فتوحات دوره خلفا شرکت نکرد (نشانه عدم همراهی) اما گاه برای مصلحت مسلمین مشورت میداد (نشانه مسئولیتپذیری دینی.
اردستانی همچنین با آرمانسازی از حکومت صدر اسلام، وقوع بیعت اجباری را بعید دانست و گفت حکومت تازهتأسیس، آن قدر اقتدار نداشته است. کاشانی این ادعا را نیز تاریخی و بدون پشتوانه دانست و با ارائه شواهد تاریخی از برخورد خشن با مخالفان (مانند سعد بن عباده) و نیز قیاس با دوران اموی (معاویه و یزید)، نشان داد که تحمیل بیعت با زور در آن دوران کاملاً محتمل و دارای نمونههای تاریخی است.
دغدغه امنیت اعتقادی: بازی در زمین رقیب
یکی از نقاط مهم تحلیل، هشدار کاشانی درباره پیامدهای اجتماعی بود. او حضور و اظهارات اردستانی در شبکه وهابی “کلمه” (که به گفته وی به اهل بیت توهین میکند) را نشانهای از “بازی ناخواسته در زمین دشمن“ دانست. از نگاه کاشانی، ترویج دیدگاههای تاریخیزدایانه از مظلومیت حضرت زهرا سلام الله علیها در بستر شبکههای وهابی، به معنای تقویت گفتمان تخریب هویت شیعی و سفیدشویی چهره خلفای مورد تقدیس آنان است. این نگرانی، بعدی ژئوپلیتیک مذهبی به مناظره میداد.
اردستانی در دفاع از خود، بر استقلال روشی خود تأکید کرد و گفت در آن شبکه نیز امامت دوازده امام را تصریح کرده است. برای او، فرصت بیان عقیده مهم بود، نه جهتگیری شبکه میزبان. او مجدداً بر غایت شناختمحور (به جای دفاعمحور) پژوهش خود پای فشرد. این پاسخ، هرچند موضع شخصی او را روشن میکرد، اما نگرانی کاشانی از سوءاستفاده جریان مقابل از این اظهارات را برطرف نمیکرد.
پاسخ تاریخی کاشانی: از تواتر معنوی تا شهرت قدیمی
برای اثبات قدمت و ریشهداری باور به مظلومیت، کاشانی به ارائۀ طیف گستردهای از شواهد متقدم پرداخت: گزارشهای صحیح بخاری و مسلم درباره قهر حضرت زهرا سلامالله علیها، اشعار شعرای قرن دوم مانند کُمَیت و سید حمیری که به دفن شبانه و خشم حضرت اشاره کردهاند، و اعترافات مورخان و متکلمان قدیم مانند قاضی عبدالجبار معتزلی (قرن پنجم) که گریه بر فاطمه سلامالله علیها را از ویژگیهای شیعه برشمرده است. هدف او نشان دادن “شهرت و تواتر معنوی“ این باور در لایههای مختلف منابع اسلامی، پیش از عصر صفوی بود تا ادعای جعل در دوران متأخر را رد کند، هرچند اردستانی ادعا کرد هیچ گاه نگفته ماجرای شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها در زمان صفویه رواج یافت بلکه گفته روضهخوانیها و تحریف تاریخ از آن زمان شکل گرفت وگرنه چه کسی منکر این است که ماجرای شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها در قرنهای اولیه ثبت و ضبط شده است؛ با این حال اردستانی مدام تأکید میکرد من تاریخ را قبول ندارم و به عقلم نگاه میکنم!
تمایز کلیدی: اصل واقعه در برابر جزئیات
کاشانی در جمعبندی خود، تمایزی روشن قائل شد: “اصل ماجرا” یعنی مظلومیت، شهادت و سقط جنین حضرت زهرا سلامالله علیها و کلاً حوادث پس از رحلت پیامبرصلی الله علیه و آله امری مشهور و مورد اتفاق در بین شیعیان و عامه است. “جزئیات روایی“ مانند ترتیب دقیق وقایع، میزان آسیب و… ممکن است محل اختلاف یا ابهام باشد. این اختلاف در جزئیات، هیچگاه اصل واقعه را مخدوش نمیکند، همانگونه که اختلاف در جزئیات شهادت امام حسین علیهالسلام باعث انکار اصل شهادت نمیشود. این تمایز، پاسخ او به نقدهای جزئینگرانه اردستانی بود.
جمعبندی اردستانی: بیاعتباری تاریخ در برابر قطعیت مفاهیم
موضع نهایی اردستانی بر دو اصل استوار ماند: اول، بیتفاوتی نسبت به نتیجه تاریخی؛ اینکه حضرت زهرا سلامالله علیها شهید شده باشند یا نه، در مقام الگویی ایشان تغییری ایجاد نمیکند. دوم، تعارض مفاهیم کلی با گزارشهای جزئی؛ او همچنان معتقد بود آن دو روایت مشهور، با مفهوم مطلق و انتزاعی عدالت در تعارض هستند و از آنجا که عدالت امام برایش قطعیتر از هر گزارش تاریخی است، آن روایات را نمیپذیرد. در این نگاه، کلام بر تاریخ حکومت میکند.
تحلیل روششناختی: جنگ دو جهان بینی
در تحلیل نهایی، این مناظره تقابل دو جهانبینی معرفتی را نشان میداد:
الف) جهان بینی تاریخی-روایی (کاشانی) که در آن، حقیقت از طریق جمعآوری، نقد و تجمیع شواهد عینی (نصوص، گزارشها، قرائن تاریخی) کشف میشود.
ب) جهان بینی کلامی – پدیدارشناسانۀ (اردستانی) که در آن، مفاهیم کلی و قطعیات ذهنی (مانند عدالت) به عنوان معیار سنجش و غربال واقعیتهای تاریخی عمل میکنند. این دو نگاه، در بنیاد با هم ناسازگارند.
عدالت: از صفت امام تا محک تاریخ
مفهوم “عدالت“ در این مناظره نقشی محوری یافت. برای اردستانی، عدالت یک مفهوم فلسفی-اخلاقی ایستا بود که هرگونه رفتار خلاف تصور پیشینی از آن را ناممکن میکرد. برای کاشانی، عدالت یک صفتی است که در بستر شرایط پیچیده تاریخی و تحت محدودیتهای عملی تجلی مییابد. از این منظر، سکوت، صبر یا تقیه امام در شرایط اضطرار نه تنها نافی عدالت نیست، بلکه نمونهای عالی از حزم و حکمت است. این دو قرائت از عدالت، به دو قرائت کاملاً متفاوت از رفتار امام انجامید.
ابعاد هویتی و سیاسی مناقشه
این بحث، فراتر از یک اختلاف علمی بود و ابعاد هویتی و سیاسی آشکاری داشت. از یک سو، کاشانی نگران تحریف تاریخ به نفع جریانهای معاند شیعه و تضعیف هویت مظلوممحور شیعی بود. از سوی دیگر، دغدغه اردستانی میتوانست کاهش تنشهای فرقهای و ارائه تصویری عقلانیشده و کمتنش از تاریخ اسلام برای دنیای معاصر باشد، هرچند به بهای فراموشی تاریخ مسلم و مستندهای تاریخی باشد!
نظریه امامت در پسزمینه
مناظره به طور غیرمستقیم به نظریه امامت نیز مربوط میشد. استناد اردستانی به سخنان امام علی علیهالسلام درباره “دعونی و التمسوا غیری” که ابتدای پذیرش امر حکومت فرمودند مرا رها کنید و به سراغ دیگران بروید و رفتار امام حسن و حسین، قرائتی انتخابی-مردمی از مشروعیت سیاسی را تقویت میکرد. در مقابل، تأکید کاشانی بر ولایت و نصب الهی و تفسیر رفتار ائمه در چارچوب تقیه و مصلحت، بر قرائت سنتی شیعه از امامت صحه میگذاشت. این اختلاف در نگاه به رهبری دینی، بر تفسیر هر طرف از واقعه سایه افکنده بود.
نقد “استبعاد” به عنوان یک روش
یکی از نقاط قوت نقد کاشانی، تمرکز بر نقد روش «استبعاد» بود. او نشان داد که ادعای “این بعید است” یا “با عقل جور درنمیآید” در مواجهه با وقایع تاریخیِ پیچیده، روشی سست و ذهنمحور است. تاریخ مملو از وقایع “بعید” اما واقعی است. نقد تاریخی معتبر، نیازمند ارائه ادله و شواهد متقابل است، نه تکیه بر حس ذهنی عدم احتمال. این نقد، هسته استدلال اردستانی را به چالش میکشید.
تعریف منابع دین: مرزهای نو و کهن
مناظره، پرسش کهنی را درباره مرزهای منابع استنباط دینی زنده کرد: آیا فطرت و عقل شخصی میتواند به تنهایی و مستقل از نصوص تاریخی و روایی، منبع شناخت دینی باشد؟ آیا میتوان تاریخ را به کلی کنار گذاشت و به مفاهیم محض پرداخت؟ روش اردستانی مرزهای سنتی را درنوردیده بود، اما کاشانی نشان داد که این روش در عمل ناگزیر به تناقض میانجامد، زیرا برای پر کردن خلا تاریخ، به گزینشهای بیضابطه از همان تاریخ روی میآورد.
کاشانی نماینده رویکردی است که تاریخ را با تمام پیچیدگیها، ابهامات و سندیتهای نسبیاش میپذیرد و حقیقت را در گروی گردآوری، نقد و جمعبندی قرائن و شواهد تاریخی میداند. در این نگاه، عقل، عقل تاریخی و استقرائی است که بر دادهها سوار میشود. اردستانی نماینده رویکردی است که مفاهیم کلامی صافشده و عقلانیشده (مانند عدالت مطلق) را اصل قرار میدهد و هر گزارۀ تاریخی را در محک این اصول از پیش تعیین شده میسنجد. در این نگاه، عقل، عقل استنتاجی و قیاسی است که از کلیات به جزئیات میرود. تاریخ تنها وقتی اعتبار دارد که با این کلیات هماهنگ باشد.
کاشانی از داخل سنت و هویت جمعی شیعه سخن میگوید. برای او، روایت مشترک از مظلومیت، بخشی از سرمایه نمادین و هویتی یک جامعه است که در طول تاریخ با اسناد و شواهد تقویت شده است. نقد او به اردستانی، نقد خروج از این چارچوب جمعی و ارائه قرائتی شخصی و گسسته از بدنه تاریخی و پژوهشهای تاریخی و اتکا به حدیث نفس است.
کاشانی به پیامدهای عینی و اجتماعی باورها حساس است. او نگران است که تضعیف روایت تاریخی مظلومیت، به تضعیف گفتمان مقاومت و هویت شیعی در برابر جریانهای معاند بینجامد. دغدغه او، حفظ مرزهای هویتی و مصونیت اعتقادی جامعه است.
اردستانی دغدغهاش پالایش مفاهیم دینی از تنشها و تعارضهای به ظاهر عقلستیز است. او به دنبال ارائه تصویری آرمانی، عقلانی و کمتنش از مفاهیم کلیدی مانند عدالت است، حتی اگر این کار به بهای به حاشیه راندن یا تأویل گسترده گزارشهای تاریخی تمام شود.
انتهایپیام/
