برای احمد احمدپور یا همان محمدرضا نعمت‌زاده «خانه دوست کجاست؟»



گروه اندیشه: دکتر جواد غلامرضا کاشی، مقاله کوتاه دکتر آرمان ذاکری را در کانال خود منتشر کرده است. ذاکری در این یادداشت کوتاه تاکید می کند که «آن که می پرسد «خانه دوست کجاست؟»، عاقبت آن را پیدا خواهد کرد.» این یادداشت در باره احمد احمدپور است بازیگر نقش محمدرضا نعمت زاده در فیلم خانه دوست کجاست؟ که در زیر از نظرتان می گذرد: 

****

 خبر کوتاهی بود که همه از کنارش آرام گذشتند، در این هنگامه بلا خیلی هم عجیب نبود. احمد احمدپور، بازیگر نقش محمدرضا نعمت‌زاده در فیلم خانه دوست کجاست؟ ساخته عباس کیارستمی درگذشت.اطلاعات زیادی درباره‌اش در دسترس نیست. جز اینکه ۴۶ ساله بوده و ظاهراً بهیار ارتش و در خواب در اثر ایست قلبی درگشته است. 

درگذشتش خیلی نمادین است. او هم یکی بود مثل اغلب ما. ما که این روزها حتماً خیلی غم داریم، احساس فشار می‌کنیم و اضطراب. بار دنیا روی قلبمان سنگین می‌شود و رفیقی هم نداریم که از کوکر تا پشته را چند بار برود و بیاید و همراهمان باشد و بارِمان را بکشد تا دلمان خوش شود که دنیا فقط دارِ تنهایی نیست. دارِ رنج نیست. دارِ مکافات نیست.

دیگر هنرمندی مثل عباس کیارستمی هم نداریم که پیامبروار بدون توجه به کثافت واقعیت، نور بتاباند به قلب زندگیمان. قصه دوستی بنویسد و راه خانه دوست را نشانمان بدهد. سینمای ایران، شاعر آوانگاردش را از دست داده است. در برابر سینمای دلقک‌مآب این روزهای ایران از یکسو و ژانر پرطرفدار زنج و موره و رقابت بر سر نمایش بیشتر تباهی از دیگر سو، حالا سینمای ایران کسی را ندارد که در اوج بلا از پا نیفتد. کسی که راه نشانمان دهد. راه دوستی، راه امید، راه انسان بودن. 

چه‌قدر این صحنه نمادین است. سالیانی پس از درگذشت ناگهانی قصه‌نویس دوستی، حالا دوست هم مرده است. به ظاهر خیلی پرمعناست. خانه‌ای نمانده تا دنبالش بگردیم. در یک آن قلبمان می‌ایستد و تمام. اما شاید مرگ نمادینش پیامی برای ما داشته باشد. پیامی برای دیدن دوباره «خانه دوست کجاست؟» برای پرسیدن همین سؤال که «خانه دوست کجاست؟»

زمان کوتاه، عمر آدمی گذرا، پیرامونمان تاریک و آینده مبهم است. نشان دادن همه این ها در این زمانه کار سختی نیست. واقعیت، از هر سو خودش را بر سرمان آوار کرده است. ما به شعر نیاز داریم. به ادبیات. به هنر. شعر و ادبیات و هنری که راه نشانمان دهد. ببردمان به دنیای خیال. بگذارد درها را به رغم همه‌چیز باز کنیم، نور بتاباند بر زندگی‌هایمان. نشانمان بدهد که در بدترین سیاهی‌ها زندگی هست، دوستی هست، معنا هست، امید هست  و آنکه می‌پرسد «خانه دوست کجاست؟» عاقبت آن را پیدا خواهد کرد و آنگاه همه خواهند خندید.

۲۱۶۲۱۶



Source link

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *