تحلیلگر آمریکایی: ایرانیها استراتژی جدید دارند؛ میدانند چطور از جنگ برگردند
همشهری آنلاین – گروه سیاسی: نویسنده و تحلیلگر نشریه آتلانتیک که اخیرا در مقالهای با عنوان همسایهای جهنم نوشته بود «اسرائیل و ایالات متحده ضربهای به ایران وارد کردند، اما ایران ممکن است قویتر بازگردد»، در مصاحبه با شبکه خبری آمریکایی اماسانبیسی (MSNBC) گفت: در این مقطع، اسرائیل و ایالات متحده دست برتر را داشتند و ایران نتوانست به خوبی عمل کند ولی ایران دست خالی نبود و با استفاده از موشکهای بالستیک خود توانست به اسرائیل حمله کند، بهگونهای که اسرائیل نگران تمام شدن موشکهای ضدموشکی خود شد.
گراهام وود در پاسخ به سوال مجری برنامه مبنی بر اینکه وقتی نیروهای نیابتی ایران مانند گذشته فعال نیستند، به نظر شما ایران تا چه حد شکننده است، گفت: خود ایران دیدگاه روشنی در این مورد دارد. آیتالله خامنهای، رهبر ایران، در سخنرانیهایش بر ۲ نکته تاکید میکند: اول اینکه ایران هنوز تسلیم نشده و به مبارزه ادامه خواهد داد. دوم اینکه هرچند اکنون در پایینترین نقطه از نظر موقعیت استراتژیک قرار دارند، اما در گذشته شرایط بدتری را تجربه کردهاند. او به پایان جنگ ایران و عراق اشاره میکند، زمانی که ایران در وضعیت بسیار دشواری بود، اما توانست با استراتژیهای جدید دشمنان خود را برای دههها مشغول نگه دارد. بنابراین، ایران همچنان نسبت به ایالات متحده و اسرائیل خصومت شدیدی دارد و به دنبال استراتژی جدیدی است. تجربه تاریخی نشان میدهد که احتمالا چنین استراتژیای پیدا خواهد کرد، هرچند ممکن است مدتی طول بکشد.
این تحلیلگر سیاسی همچنین در پاسخ به این سوال که «در مقالهتان، کارشناسان میگویند با وجود این وضعیت ضعیف، انتظار نمیرود حکومت ایران فروبپاشد. بلکه از الگوی بازسازی خود در گذشته استفاده خواهد کرد. این بازسازی در شرایط کنونی چگونه خواهد بود»، گفت: ممکن است ایران استراتژیای ارائه دهد که ما نتوانیم پیشبینی کنیم. یکی از جنبههای مهم، برنامه هستهای ایران است. آنها سالهاست که به دنبال تسلیحات هستهای (ادعای تحلیلگر) یا دستکم مواد لازم برای ساخت آن هستند. حملات آمریکا به سایتهای هستهای ایران ضربهای به این برنامه وارد کرد، اما مشخص نیست چه میزان از مواد هستهای از این سایتها خارج شده است. توافق هستهای (برجام) امکان نظارت بیسابقهای بر برنامه هستهای ایران فراهم کرده بود، اما اکنون چنین نظارتی وجود ندارد. ایران همچنین با اعتراضات داخلی شدیدی روبهرو بوده که تاکنون نتیجهای نداشته است. بنابراین، تصور اینکه حکومت ایران بهسادگی فرو خواهد پاشید یا اهداف خود را تغییر خواهد داد، با توجه به شواهد موجود غیرممکن به نظر میرسد. آنها اعلام کردهاند که مانند گذشته، صبر خواهند کرد و استراتژی جدیدی برای ادامه مسیر پیدا خواهند کرد.
گراهام وود در بخشهایی از مقاله همسایهای از جهنم که اخیرا منتشر کرده نوشته است:
کمی پس از پایان جنگ ایران و عراق، موسسه صلح ایالات متحده، رویدادی در واشنگتن دیسی برگزار کرد تا درباره چشمانداز شکننده خاورمیانه بحث کند. سخنرانان راههای پیچیدهای برای تقویت صلح منطقهای پیشنهاد کردند تا اینکه مایکل لدین، نومحافظهکار، با دیدگاهی غیرمتعارف سخن گفت: «شما استدلالهایی برای صلح شنیدید، من برای دفاع از جنگ سخن میگویم.» او جنگ ایران و عراق (۱۹۸۸-۱۹۸۰) که شاید یک میلیون نفر را از میان برد، «جنگی خوب» خواند.
لدین در سال ۲۰۱۳ به من گفت صلح واقعی زمانی رخ میدهد که «یک طرف شرایط خود را بر دیگری تحمیل کند.» او معتقد بود توقف جنگ کافی نیست؛ یکی از طرفین باید شکست بخورد. لدین که تا ماه مه ۲۰۲۵ درگذشت، بیش از ۴ دهه علیه صلح ظاهری با ایران استدلال کرد.
جنگ فرصت خود را چند هفته بعد (از مرگ لدین) پیدا کرد. در ۱۳ ژوئن (۲۳ خرداد)، اسرائیل مقامات ارشد ایرانی را ترور کرد و سامانههای دفاع هوایی ایران را خنثی کرد. ۱۲ روز بعد، ایران و اسرائیل حملات موشکی متقابلی انجام دادند که حدود هزار ایرانی و دهها اسرائیلی را از میان برد. «محور مقاومت» ایران، یعنی ائتلاف شبهنظامیان و متحدانش، در این نبرد حضور نداشت. در ۲۲ ژوئن، ایالات متحده ۳ سایت هستهای ایران را بمباران کرد و اعلام کرد که درگیری پایان یافته است. دولت ترامپ ادعا کرد که برنامه هستهای ایران «نابود» شده، اما هیچ مدرک عمومی این ادعا را تایید نکرده است. اگر لدین زنده بود، احتمالا اشاره میکرد که ایران هیچ شرط آتشبسی را نپذیرفت و حتی رسما اعلام کرد که آتشبسی در کار نبوده است.
اکنون که بحث درباره پس از جنگ دوباره مطرح شده، من استدلال میکنم که منطقه در معرض بازگشت به وضعیت پیشفرض خود است: صلحی با ویژگیهای جنگ، جایی که ایران برای حمله به دشمنانش برنامهریزی میکند اما فعلا اقدامی نمیکند، و دشمنانش نیز همینطور. مایکل دوران، پژوهشگر ارشد موسسه هادسون، به من گفت: «ایران ضربهای خورد، اما نشانهای از فروپاشی آن نمیبینم.» ایران در گذشته با بازنگری در استراتژیهایش و یافتن راههای نوآورانه برای تضعیف ایالات متحده، اسرائیل و منافع آنها، از مشکلات خود عبور کرده و انتظار میرود بار دیگر بهبود یابد.
آیتالله خامنهای رهبر جمهوری اسلامی ایران در یک سخنرانی (۲۱ آذرماه ۱۴۰۳) گفت: «یک روز در همین شهر تهران، همه نشسته بودند در خانههای خود، دفعتا هواپیماهای صدام آمدند اینجا، تهران را بمباران کردند؛ فرودگاه را بمباران کردند، جاهای دیگر را بمباران کردند. بنده خودم آن روز در یک کارخانهای نزدیک فرودگاه تهران سخنرانی داشتم. سر و صدا شد، پا شدیم از پنجره نگاه کردیم، من خودم دیدم هواپیمای عراقی را که آمد پایین، بمبهایش را ریخت در فرودگاه و رفت. ما اینها را دیدیم. جمهوری اسلامی با این حوادث گوناگون، حوادث تلخ مواجه شده امّا در این حوادث یک لحظه دچار انفعال نشده.»
رهبر ایران این را هم گفت که «جبهه مقاومت یک سختافزار نیست که بشکند یا از هم فرو بریزد یا نابود بشود… این با فشار آوردن نهفقط ضعیف نمیشود بلکه قویتر میشود.»
محور مقاومت مفهومی ساده است: شبکهای از دوستان مسلح ایران در سراسر منطقه که آماده مبارزه با دشمنان ایران هستند. تا اواسط سال ۲۰۲۴، این شبکه حصاری دور ایران ایجاد کرده بود، خطی که ایران آن را «دفاع پیشرو» مینامید و دشمنانش را صدها مایل دور از مرزهای ایران مشغول نگه میداشت. اعضای اصلی آن شامل حزبالله در لبنان، شبهنظامیان شیعه در عراق، دولت بالفعل حوثیها در یمن، دولت علوی سوریه و حماس در غزه بودند.
برای سالها، اعضای محور (مقاومت) خود را مسلح کردند و عملیاتهای آزاردهندهای مانند حملات راکتی به اسرائیل و پایگاههای آمریکایی در عراق انجام دادند. پیش از آنکه اسرائیل در سپتامبر ۲۰۲۴ علیه حزبالله ضدحمله کند، این استراتژی از سوی حامیان و مخالفان ایران درخشان تلقی میشد. یک دیپلمات آمریکایی یک ماه پیش از آن به من گفت: «استراتژی ایران تا امروز کارآمد بوده است.» او معتقد بود زمان به نفع ایران است: «فکر میکنم ما زودتر از منطقه خارج شویم تا آنها از میدان به در شوند.»
در سال ۱۹۸۲، چند سال پس از آغاز جنگ داخلی لبنان، اسرائیل برای از بین بردن سازمان آزادیبخش فلسطین که در بیروت مستقر بود، به لبنان حمله کرد. ایران حزبالله را آموزش داد و حمایت کرد تا با اسرائیل، ایالات متحده و شبهنظامیان سنی و مسیحی لبنان مقابله کند.
حزبالله برای مبارزه ساخته شده بود. در سال ۱۹۸۹، وقتی همه گروههای لبنانی دیگر موافقت کردند سلاحهایشان را کنار بگذارند و به نهادهای سیاسی تبدیل شوند، حزبالله مسلح ماند تا به مبارزه با اسرائیل ادامه دهد. این گروه تا خروج اسرائیل از جنوب لبنان در سال ۲۰۰۰ مقاومت کرد؛ لحظهای شادیبرنگیز برای حزبالله و نشانهای برای ایران که مدل حزبالله در جاهای دیگر هم جواب میدهد. حزبالله از این پیروزی برای حفر تونلها و انبار کردن موشکها برای حمله به اسرائیل استفاده کرد. ایران اکنون نیروی جنگی باتجربهای داشت که با هزینهای ناچیز از داوطلبان شیعه عرب ساخته شده بود، بدون اینکه حتی یک ایرانی در میدان جنگ کشته یا زخمی شود. وقتی حزبالله آمریکاییها و اسرائیلیها را کشت، مجازات یا انتقام چندانی دریافت نکرد. این گروه دشمنان را بیرون راند و در جنگ یکماهه ۲۰۰۶ در برابر اسرائیل مقاومت کرد. بعدها، وقتی رژیم اسد در معرض سقوط به دست جهادیهای سنی بود، حزبالله به سوریه رفت و با وحشتآفرینی، رژیم اسد را در قدرت نگه داشت.
مدل حزبالله فرمولی ۳مرحلهای داشت: ایجاد یک نیروی نیابتی، مسلح کردن آن برای مبارزه به هر وسیلهای، و انتظار برای اینکه از دشمن پیشی بگیرد. جایگزینی برای ایجاد نیروی نیابتی، یافتن یکی (پیدا کردن گروهی موجود) بود. چون خاورمیانه پر از خصومت با آمریکا و دولتهای محلی بود، ایران بهراحتی این دوستان را پیدا کرد. یک عضو محور میتوانست تا زمانی که خلا مسئولیت وجود داشت – جایی که دولت شایستهای برای تنبیه آن حضور نداشت – رشد کند. هرجومرج شدید به ایران کمک میکرد تا اسلحه و آموزش ارائه دهد. بیشتر نیروهای نیابتی شیعه بودند، اما نه همه. مثلا حماس سنی است، و حوثیهای یمن و علویهای سوریه اشکال متفاوتی از تشیع را دنبال میکنند. عبارت «محور مقاومت» در سال ۲۰۰۲ توسط یک روزنامهنگار لیبیایی ابداع شد، بهعنوان جایگزینی برای «محور شرارت» که جورج دبلیو بوش در همان سال به ایران، عراق و کره شمالی نسبت داد. بهزودی ایرانیها خودشان از این عبارت استفاده کردند.
سرانجام در سال ۲۰۰۴، آنها با لبنانیزه کردن مبارزه وارد عمل شدند: پیدا کردن یک نیروی نیابتی، مسلح کردن آن، و اجازه دادن به آن برای مبارزه به جای خودشان. عراق ثابت کرد که این مدل در سراسر منطقه کار میکند، با حزبالله که بهطور زنجیرهای نیروهای نیابتی ایران را به دنیا آورد.
تا فوریه ۲۰۰۴، ۲ چهره غیرعراقی بهآرامی شیعیان عراق را علیه اشغال بسیج کردند و از نظر نظامی برای ضربه زدن به آمریکاییها آماده کردند: قاسم سلیمانی، فرمانده نیروی قدس ایران، و عماد مغنیه، فرمانده نظامی حزبالله. هر دو در نهایت به دست ایالات متحده و اسرائیل از میان برداشته شدند، اما تا آن زمان موفق شدند با هزینهای کم، منافع دشمنان را تضعیف کنند.
برای چند سال بعد، ارتش مهدی (مقتدی صدر) و ایرانیها هدفی مشترک داشتند: خونریزی اشغالگران آمریکایی. عراق پر از سلاحهای کوچک و مهمات بود که میتوانست آمریکاییها را بکشد، اما اغلب روی خودروهای زرهی آنها بیاثر بود. با ادامه اشغال، عراقیها در زیرزمینها و گاراژها در بغداد و انبار، مهارت ساخت بمبهای کنار جادهای را پیدا کردند. مشارکت ایران و استفاده از تجربیات دیگر مناطق عملیاتیاش – عمدتا لبنان – و افزایش قدرت مرگباری عراقیها بود. عنصر کلیدی ایران، نفوذگرهای انفجاری شکلیافته (EFP) بودند که به جای انفجار در همه جهتها، نیروی انفجار را متمرکز میکردند و فلز مذاب را مانند گلوله شلیک میکردند. ایالات متحده تخمین زده که دستکم ۶۰۳ نفر از حدود ۳ هزار و ۵۰۰ سرباز آمریکایی کشتهشده در جنگ عراق قربانی شبهنظامیان شیعه بودند. تقریبا تمام این کشتارها نتیجه مستقیم و هدفمند محور نوپای ایران بود (ادعای نویسنده).
ایران با جسارت، نیروهای نیابتی را در مکانهای بیشتری احیا یا ایجاد کرد. در بحرین و عربستان سعودی، شیعیانی را یافت که مشتاق سرنگونی پادشاهیهای سنی بودند. در یمن، شریکی عجیب در حوثیها پیدا کرد که توسط خانوادهای از روحانیون آخرالزمانی هدایت میشدند که از اوایل دهه ۲۰۰۰ جنگهای آخرالزمانی را پیشبینی میکردند. با کمک ایران و حزبالله، حوثیها دولت مورد حمایت عربستان را بیرون کردند و با ایالات متحده و اسرائیل وارد جنگ شلیکها از راه دور شدند.
در اواخر سال ۲۰۲۳، آنها موشکهای بالستیک ضدکشتی را به سمت کشتیهای تجاری و نظامی در دریای سرخ شلیک کردند؛ اولین موشکهایی از این نوع که در تاریخ جهان در یک درگیری واقعی شلیک شدند.
تا اواسط دهه ۲۰۱۰، این نیروهای نیابتی به هم متصل شدند، شبکهسازی کردند، برنامهها و دانش فنی را به اشتراک گذاشتند و هماهنگ عمل کردند.
یک مقام اطلاعاتی سابق آمریکا به من گفت: «ناگهان، آنها کلیدهایی برای نواختن یک آهنگ داشتند، نه فقط یک یا دو نت.» گروههای نیابتی حالا میتوانستند هماهنگ و همنوا شوند تا ایالات متحده و متحدانش همیشه ناهماهنگ باشند.
فقط دو سال پیش، به نظر میرسید ایران سه اسلحه به سمت سر اسرائیل نشانه گرفته است: حزبالله با راکتهای پرآوازهاش، عراق با شبهنظامیان جنگدیده آماده فرستادن پهپادها و راکتها و شاید حتی جنگجویان از طریق سوریه، و یمن. وقتی اسرائیل تصمیم به حمله به ایران گرفت، دو اسلحه شلیک نکردند. حزبالله غافلگیر شد و در اولین حمله نابود شد. شبهنظامیان عراق بهطور قابلفهمی نگران بودند که سرنوشت سریعی مشابه حزبالله داشته باشند. تنها حوثیهای یمن شلیک کردند—چندین پهپاد و موشک مستقیماً به سمت مراکز جمعیتی اسرائیل—اما بدون شرکا، برای اثبات تهدید محور کافی نبودند.
تا سال ۲۰۲۵، محور درهمریخته بود. رهبران ایران همچنان از رویارویی مستقیم بیزار بودند. بدون رویارویی مستقیم و غیرمستقیم، بازدارندگی وجود ندارد. تسلط اسرائیل در دیگر گوشههای میدان، به آن اعتمادبهنفس داد تا جنگ ۱۲ روزه ژوئن را آغاز کند، که در آن آخرین ابزار استراتژیک ایران، موشکهای بالستیک، بود. جنگ با پیروزی یکطرفه اسرائیل پایان یافت و ایران در تلاش برای یافتن راههای بیشتر برای مجازات و بازدارندگی اسرائیل در صورت ازسرگیری خصومتها بود.
در سال ۲۰۱۵، توافق هستهای دولت اوباما با ایران دسترسی بیسابقهای به سایتهای هستهای ایران ایجاد کرد و محدودیتهای سخت اما موقتی بر غنیسازی اعمال کرد. اما این توافق هیچ کاری برای کاهش اشتیاق ایران به حمله به ایالات متحده و اسرائیل نکرد. در انتظار توافق و در سالهایی که توافق برقرار بود، ایران حمایت خود از محور را تسریع کرد. از منابع و آزادی عمل اضافی برای تهاجمیتر شدن استفاده کرد. حمایت خود از اسد را تشدید کرد (که جنگ داخلی را طولانی کرده بود)، روابطش با حوثیها را تقویت کرد و به حزبالله پول و راکت داد.
همه صلحها برابر نیستند و این تاریخ پرحادثه دلایل زیادی ارائه میدهد که صلح کنونی با ایران، پرانتزی کوتاه در داستان طولانی دشمنی متقابل خواهد بود.