تـرامپ در تله نـرخ بـهره

سید مهدی قیصری – نه فدرال رزرو، نه پاول؛ دشمن اصلی ترامپ در مسیر کاهش نرخ بهره ساختار جدید اقتصاد آمریکاست.

به نقل از بلومبرگ، دونالد ترامپ بازگشته و یک بار دیگر خواستار کاهش نرخ بهره در اقتصاد آمریکاست؛ اقدامی که می‌تواند اعتبار دلار را متزلزل، بازارها را متلاطم و رقبای جهانی را خشمگین کند. اما این بار، مانع اصلی نه رئیس فدرال رزرو است و نه دموکرات‌ها، بلکه ساختار جدیدی از واقعیت‌های اقتصادی است که هیچ رئیس‌جمهوری، حتی کسی به سرسختی ترامپ نیز نمی‌تواند آن را دور بزند.در جهانی که بدهی‌ها فزاینده‌اند، جمعیت پیر می‌شود و کشورها یکی پس از دیگری از وابستگی به دلار می‌کاهند، رؤیای بازگشت به دوران نرخ بهره نزدیک به صفر، بیش از آنکه برنامه‌ای اقتصادی باشد، یک نوستالژی سیاسی است.
اکنون پرسش این است: آیا عصر پول ارزان برای همیشه پایان یافته؟ و اگر چنین است، ترامپ و تیمش با چه چالش‌هایی برای اجرای سیاست‌های انبساطی خود مواجه‌اند؟
در نگاه نخست، دونالد ترامپ با نگاهی ساده‌سازی‌شده به فدرال رزرو می‌نگرد: «رئیس کل را عوض کن، نرخ بهره پایین می‌آید». اما اقتصاد، نه بازی تلویزیونی است و نه اطاعت‌پذیر از دستورات توییتری. حتی اگر ترامپ موفق شود جروم پاول را کنار بگذارد و جای او را به یک چهره وفادار به خود بسپارد، ساختار نرخ‌های بهره در آمریکا تابع عواملی عمیق‌تر و بنیادین‌تر است که از کنترل رئیس‌جمهور خارج‌اند.
نرخ بهره کوتاه‌مدت که فدرال رزرو تعیین می‌کند، تنها یک بخش از معادله است. نرخ‌های بلندمدت، مانند بازده اوراق خزانه‌داری ۱۰ ساله که مبنای نرخ وام مسکن، اوراق شرکتی و سرمایه‌گذاری‌های کلان است، بیش از آنکه به اراده سیاسی وابسته باشد، از توازن بین عرضه پس‌انداز جهانی و تقاضای سرمایه‌گذاری تأثیر می‌پذیرد.
ترامپ در تلاش برای بازگرداندن نرخ بهره به سطوح پایین گذشته، فراموش می‌کند که دوران فراوانی پس‌اندازهای چینی، رشد کم‌رمق و نرخ تورم پایین گذشته، دیگر وجود ندارد. اکنون اقتصاد جهانی در حال تغییر مسیر است، و فدرال رزرو، برخلاف گذشته، نمی‌تواند با یک چرخش کوچک فرمان، مسیر کل بازار پول را تغییر دهد.

چرا نرخ بهره دیگر پایین نمی‌آید؟ دلایل ساختاری در دل اقتصاد جهانی
نرخ بهره دیگر اسیر تصمیم یک بانک مرکزی یا حتی فشار سیاسی یک رئیس‌جمهور نیست. ساختار اقتصاد جهانی دستخوش تحولی عمیق شده که اجازه بازگشت به «پول ارزان» را نمی‌دهد. این تغییرات در سه محور کلیدی قابل بررسی‌اند:

  • جمعیت‌شناسی و پایان دوران پس‌اندازهای کلان:
    نسل «بیبی‌بومرها» که دهه‌ها به‌عنوان نیروی کار فعال در غرب پس‌اندازهای عظیمی را در بازارهای مالی تزریق می‌کردند، اکنون در حال بازنشستگی‌اند. به‌جای افزودن به ذخایر مالی، این جمعیت عظیم در حال مصرف دارایی‌های خود است. این یعنی عرضه پس‌انداز جهانی کاهش یافته، و وقتی عرضه کم شود، نرخ بهره بالا می‌رود.
  • کاهش نقش چین و کشورهای نفتی در تأمین مالی آمریکا:
    چین دیگر نیازی ندارد ذخایر دلاری‌اش را بالا نگه دارد. از سال ۲۰۱۴ به بعد، ذخایر ارزی این کشور کاهش یافته و تمایلش برای خرید اوراق خزانه آمریکا کمتر شده است. کشورهایی مانند عربستان سعودی نیز مسیر مشابهی را در پیش گرفته‌اند و ترجیح می‌دهند منابع مالی خود را در پروژه‌هایی مانند «نئوم» سرمایه‌گذاری کنند تا خرید اوراق آمریکایی. این تغییر، قدرت تاریخی آمریکا در جذب پس‌اندازهای جهان را تضعیف کرده است.
  • افزایش بی‌سابقه بدهی‌های دولتی و سرمایه‌گذاری‌های سنگین:
    دولت‌ها از آمریکا گرفته تا اروپا در حال افزایش بدهی‌های خود هستند؛ نه‌فقط برای پوشش هزینه‌های نظامی یا بازسازی زیرساخت‌ها، بلکه برای رقابت در حوزه‌هایی چون هوش مصنوعی و انرژی پاک. وقتی تقاضا برای وام بالا رود و عرضه‌ی منابع مالی محدود باشد، نرخ بهره ناگزیر بالا می‌رود.
    این واقعیت‌ها نشان می‌دهند که «نرخ طبیعی بهره» یعنی همان نرخی که تعادل بین پس‌انداز و سرمایه‌گذاری را ایجاد می‌کند، در حال افزایش است. و برخلاف سه دهه گذشته، اکنون جهت فلش این نرخ، رو به بالا است.
    برای دهه‌ها، رؤیای نرخ بهره پایین مثل سوختی ارزان در موتور اقتصاد آمریکا عمل می‌کرد؛ بدهی‌ها رشد می‌کردند، بازار سهام داغ می‌ماند، و سرمایه‌گذاران جهانی، دلار و اوراق خزانه آمریکا را بی‌قید و شرط می‌خریدند. اما امروز، آن رؤیا در حال فروریختن است.
    نه «جی پاول» و نه «دونالد ترامپ» دیگر نمی‌توانند با یک امضا نرخ بهره را پایین بیاورند. تغییرات ساختاری در ذخایر جهانی، جمعیت‌شناسی، سیاست‌های سرمایه‌گذاری، و حتی ژئوپلیتیک، نرخ طبیعی بهره را به سمت بالا سوق داده‌اند. در چنین شرایطی، فشارهای سیاسی برای کاهش نرخ بهره تنها می‌تواند به یک نتیجه منجر شود: کاهش اعتماد جهانی به اعتبار مالی آمریکا و در نتیجه افزایش هزینه‌های استقراض در بلندمدت.برای ما در ایران، که تحولات اقتصاد جهانی را نه فقط به‌عنوان ناظر، بلکه از دریچه بازارهای موازی مانند طلا، ارز، رمزارز و بورس رصد می‌کنیم، این یک سیگنال روشن است:دوران پول ارزان تمام شده. تصمیمات سرمایه‌گذاری باید با فرض نرخ بهره‌های بالا، سیاست‌های انقباضی، و رشد کندتر اقتصادهای بزرگ تنظیم شوند. بازارهای جهانی به نقطه عطف رسیده‌اند و هرکسی که به دنبال پیش‌بینی آینده است، باید پارادایم‌های قدیمی را کنار بگذارد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *