داستان سیدحسن نصرالله ـ 56|موسی صدر؛ مهندس قدرت نرم شیعیان لبنان


خبرگزاری تسنیم طی سلسله‌یادداشت‌هایی به بازخوانی فراز و نشیب زندگی رهبران مقاومت اسلامی لبنان می‌پردازد. در همین راستا بازخوانی حیات شهید سیدحسن نصرالله رهبر شهید و اسطوره‌ای حزب‌الله لبنان و نقش وی در بالندگی محور مقاومت با عنوان «زندگی و زمانه سیدحسن نصرالله» در قالب مجموعه مقالاتی منتشر خواهد شد و اکنون قسمت پنجاه و ششم آن پیش روی شماست.

تاکنون چهار فصل در مورد شرایط زندگی شهید سیدحسن نصرالله منتشر شده است. فصل نخست به «دوران کودکی و نوجوانی» ایشان اختصاص داشت. علیرغم اهمیت موضوع، ما از این فصل به سرعت عبور کردیم تا به بحث‌های بعدی بپردازیم. فصل دوم، «ریشه‌یابی علل شکل‌گیری جنگ داخلی لبنان» بود. هدف ما در این فصل چنین بود که ثابت کنیم اولاً جنگ لبنان پدیده‌ای خلع الساعه نبود و ثانیاً باید ریشه‌های شکل‌گیری آن را شناخت؛ زیرا این جنگ هم در روند تاریخی تجارب ملت لبنان نقش داشت و هم به صورت مستقیم باعث شکل‌گیری «مقاومت اسلامی لبنان» شد. ضمن این‌که حیات و سرنوشت سیدحسن نصرالله را نیز به صورت مستقیم تغییر داد. فصل سوم، «مرور مهم‌ترین رویدادهای تاریخی تا وقوع جنگ داخلی لبنان» بود. در فصل سوم، به جای تمرکز بر ریشه‌ها، به صورت خاص خود وقایع تاریخی منجر به شروع جنگ داخلی را مورد توجه قرار دادیم. فصل سوم را با ماجرای مهاجرت (معکوس) خانواده سیدحسن نصرالله به خاستگاه خانوادگی خود در حومه شهر «صور» خاتمه دادیم.

رژیم صهیونیستی (اسرائیل) , لبنان , سید حسن نصرالله , حزب الله لبنان , سید موسی صدر | امام موسی صدر ,

امام موسی صدر (در دوران جوانی) در کنار علامه سید عبدالحسین شرف الدین در بیروت

امام موسی صدر از خویشاوندان علامه سید عبدالحسین شرف‌الدین بود و طبق وصیت ایشان، بعد از فوت علامه به لبنان آمد تا زعامت شیعیان را عهده‌دار شود

از قسمت سی و سوم وارد فصل چهارم شدیم که به «ورود سوریه به جنگ داخلی لبنان» اختصاص یافت. در بخش‌های ابتدایی فصل چهارم، طی چند قسمت، فضای بیروت و جنگ داخلی لبنان بعد از بازگشت خانواده سیدحسن نصرالله به جنوب را مرور کردیم. این موارد، به صورت مستقیم در زندگی سیدحسن نصرالله نقش نداشت؛ اما در شکل‌گیری و بالندگی روح مقاومت در جامعه لبنان قطعا اثرگذار بوده است. در ادامه فصل چهارم بحث «ورود نظامی مستقیم سوریه به لبنان» مورد واکاوی قرار گرفت؛ رویدادی که بی‌تردید یکی از عوامل مؤثر در شکل‌گیری مقاومت اسلامی لبنان بود. در همان بستر، به رقابت استراتژیک سوریه و رژیم صهیونیستی در خاک لبنان، تأسیس میلیشیای «قوات» به‌عنوان بزرگ‌ترین نیروی نیابتی اسرائیل و بالاخره پوست‌اندازی ساختار سیاسی‌ـ‌نظامی لبنان در دوگانه «الیاس–بشیر» پرداختیم. در پایان این فصل به نقطه عطف مهم تصادم این سه روند یعنی تقابل مستقیم ارتش سوریه با قوات پرداختیم؛ ماجرایی که به «جنگ صد روزه» مشهور شده است.

اما اگر تاریخ را در آن دوره ورق بزنیم، خارج از فضای سه قطبی داخلی «جناح چپ» (جبهه وطنیه) و «جناح راست افراطی» (جبهه لبنانیه) و «جناح راست میانه» (مدرسه شهابی) و سه‌گانه خارجی «سازمان آزادیبخش فلسطین»، «رژیم صهیونیستی» و «حکومت بعث سوریه»، جامعه لبنان دارای یک ضلع بسیار مهم دیگر بود: «شیعیان»

رژیم صهیونیستی (اسرائیل) , لبنان , سید حسن نصرالله , حزب الله لبنان , سید موسی صدر | امام موسی صدر ,

علامه سید عبدالحسین شرف الدین در کنار تنی چند از علمای نجف در حاشیه سفر زیارتی به عراق

«شیعیان لبنان» از قدیمی‌ترین طوایف سرزمین لبنان بوده و بومیان این منطقه محسوب می‌شوند. از طرف دیگر، از نظر جمعیتی نیز بزرگ‌ترین یا دست کم یکی از بزرگ‌ترین طوایف لبنان به حساب می‌آمدند (می‌آیند). با این حال، در هیچ‌یک از سه دسته داخلی فوق‌الذکر نمی‌گنجیدند! طایفه شیعه، گرچه از نظر جمعیتی، طی تاریخ جبل عامل و جغرافیای فعلی کشور لبنان یک طایفه بسیار بزرگ به حساب می‌آمد؛ اما تا دهه 1960 فاقد «تشخص» بالایی بود. اما در این دوره، کسی به میدان آمد که به شیعه تشخص بخشید و آن را به یکی از بزرگ‌ترین بازیگران عرصه سیاست و اجتماع لبنان تبدیل کرد. او کسی نبود جز «امام موسی صدر». ما در فصل پنجم این سلسله‌یادداشت به بررسی سیر رشد شیعیان در جامعه لبنان تا زمان تأسیس «حزب‌الله» می‌پردازیم.

 

از حاشیه به متن؛ تبدیل شیعیان به کنشگر قدرتمند در حوزه سیاست

در قسمت پیشین این سلسله‌یادداشت با عنوان «طلوع یک مصلح: امام موسی صدر و معماری جامعه شیعی لبنان» به سال‌های نخست حضور امام موسی صدر در لبنان و تلاش برای بازسازی هویتی جامعه شیعه لبنان و برسازی جایگاه مناسب در سطح ملی اختصاص داشت. همین موضوع را در این شماره ادامه داده و به سال‌های بعدی می‌پردازیم که شیعیان جایگاه ممتاز و مهمی در جامعه لبنان پیدا کردند.

اگر سال‌های نخست حضور امام موسی صدر در لبنان (1959-1963) را دوران «تشخیص بیماری» و «نهادسازی خُرد» در مقیاس محلی بدانیم، دوره دوم فعالیت او (1964-1969) بی‌تردید، عصر «شبکه‌سازی ملی» و «مهندسی قدرت نرم» برای به رسمیت شناساندن هویت سیاسی شیعیان در عرصه ملی بود. در این مقطع حساس، امام صدر با هوشمندی استراتژیک، دامنه فعالیت خود را از مرزهای جغرافیایی جنوب و بقاع فراتر برد و با ورود به قلب پایتخت، بیروت، پروژه خود را از سطح اجتماعی به سطح سیاسی ارتقا داد.

دوره سه ساله 1964 تا 1967، نقطه عطفی در تاریخ معاصر شیعیان لبنان و نقطه کانونی استراتژی امام موسی صدر برای تغییر بنیادین جایگاه این طایفه در معادلات قدرت ملی است. این دوره برای جامعه شیعه لبنان و رهبری نوظهور امام موسی صدر، مقطع سرنوشت‌ساز گذار از «انفعال ساختاری» به «کنشگری استراتژیک» بود. اگر دهه پیش از آن، دوران انباشت رنج و شکل‌گیری تدریجی آگاهی از محرومیت بود، این سه سال (1964-1967) به کارگردانی امام صدر، به دوره «تبدیل رنج به گفتمان» و «تبدیل گفتمان به قدرت سیاسی» بدل شد. به عبارت دیگر می‌توان این مقطع سه ساله را یک «فرایند مهندسی شده» برای تبدیل یک جمعیت حاشیه‌نشین و منفعل به یک کنشگر سیاسی قدرتمند دانست.

امام موسی صدر با درکی عمیق از قواعد بازی قدرت در جامعه متکثر لبنان، پروژه‌ای چندلایه را برای خارج کردن شیعیان از حاشیه و نشاندن آن‌ها بر سر میز تصمیم‌گیری ملی کلید زد. برای درک عمق این تحول، باید اقدامات او را نه به صورت مجزا، بلکه به عنوان اجزای یک پازل استراتژیک تحلیل کرد که در سه سطح موازی پیش می‌رفت:

1. ساخت و پرداخت یک گفتمان ملی فراطایفه‌ای (سطح نمادین)

2. مستندسازی و عینی‌سازی محرومیت (سطح شناختی)

3. نبرد پارلمانتاریستی برای کسب هویت حقوقی (سطح ساختاری)

1) سطح نمادین: مهندسی سرمایه نمادین از طریق دیپلماسی بین‌الادیانی

امام موسی صدر با هوشمندی دریافته بود که مشکل شیعیان تنها اقتصادی یا سیاسی نیست، بلکه یک «مشکل تصویر» (Image Problem) است. به عبارت دیگر، بقیه اجزاء جامعه موزائیکی لبنان، شیعیان را جدی نمی‌گیرند و در برنامه‌ها و محاسبات خود جایگاه بسیار نازلی برای آنان در نظر می‌گیرند. در نگاه نخبگان حاکم بیروت، به ویژه مسیحیان مارونی، جامعه شیعه یا به عنوان یک توده روستایی عقب‌مانده و بی‌خطر نگریسته می‌شد، یا به عنوان یک بمب جمعیتی بالقوه که می‌تواند توازن دموگرافیک و سیاسی شکننده لبنان را بر هم زند.

این تصویر ذهنی، برآمده از تجربه چند سده انزوای شیعیان و قطع شدن ارتباط آنان با دیگر طوایف سرزمین لبنان بود که در قسمت پنجاه و دوم این سلسله‌یادداشت با عنوان «فراز و فرود شیعیان لبنان در تاریخ جبل عامل» به تفصیل در مورد آن نوشتیم. در انباشت این تجربه تاریخی، طوایف دیگر شاهد سرکوب شیعیان، تغییر مذهب و بالاخره تقیه از جانب شیعیان بودند و همین موضوع باعث می‌شد تا – خصوصاً بعد از ورود مدرنیته – تصویر ذهنی چندان بامسما و متمدنی از شیعیان نداشته باشند. استراتژی صدر در این سطح، «خلع سلاح روانی» نخبگان و ارائه تصویری نوین از هویت شیعی بود؛ هویتی که نه تنها تهدیدی برای «کیان لبنان» نیست، بلکه ضامن بقای آن است.

ابزار اصلی او در این راه، «گفت‌وگوی بین الادیانی» به مثابه یک «عمل سیاسی» بود. او با عبور از مرزهای سنتی، به طور سیستماتیک به دنبال ایجاد ائتلاف‌های نمادین با رهبران دیگر طوایف بود. همان‌طور که آگوستوس ریچارد نورتون، تحلیلگر برجسته مسائل لبنان، اشاره می‌کند: «صدر درک کرده بود که برای به دست آوردن حقوق شیعیان، ابتدا باید اعتماد مارونی‌ها را جلب کند.»

رژیم صهیونیستی (اسرائیل) , لبنان , سید حسن نصرالله , حزب الله لبنان , سید موسی صدر | امام موسی صدر ,

اوج این استراتژی، سخنرانی بی‌سابقه او در کلیسای کاتولیک کبوشیین بیروت در 19 فوریه 1965 به مناسبت ایام روزه مسیحیان بود. این رویداد یک شاهکار در حوزه «ارتباطات نمادین» بود. حضور یک عالم تراز اول شیعه، با لباس کامل روحانیت، در محراب یک کلیسا و موعظه درباره ارزش‌های مشترک انسانی و دینی با عنوان «وحدت در خدمت انسان»، یک تابوشکنی حساب‌شده بود. اهمیت این رویداد زمانی مضاعف می‌شود که در نظر بگیریم در آن زمان لبنان به سرعت در حال تشدید و قطبی شدن هویت‌ها بود و حتی کار به «تجزیه اجتماعی» رسید که در قسمت بیست و ششم این سلسله‌یادداشت با عنوان «تجزیه اجتماعی؛ مقدمه جنگ داخلی» به آن پرداخته‌ایم.

به تعبیر پیر بوردیو، جامعه‌شناس مشهور فرانسوی، صدر در حال تبدیل «سرمایه دینی» خود به «سرمایه نمادین» (Symbolic Capital) در سطح ملی بود؛ یعنی کسب اعتبار، مشروعیت و حیثیت در میدانی فراتر از میدان سنتی خود (جامعه شیعه). او با این کار، خود را از یک «رهبر طایفه‌ای» به یک «شخصیت ملی» ارتقا داد. جمله کلیدی او که بارها نقل شده است، «طوایف در این کشور نعمت‌اند و طایفه‌گرایی آفت است»، چکیده فلسفه سیاسی او بود. این جمله، یک کد و پیام روشن به مسیحیان بود: ما با سیستم طایفه‌ای لبنان مشکلی نداریم، مشکل ما با «تبعیض» درون این سیستم است. این پیام، ترس تاریخی مسیحیان از «خطر اسلامی» را هدف قرار می‌داد و این پیام را منتقل می‌کرد که قدرت‌یابی شیعیان نه تنها تهدیدی برای کیان لبنان نیست، بلکه ضامن بقای آن است. این رویکرد، مقاومت روانی نخبگان حاکم را در برابر مطالبات آینده او به شدت کاهش داد.

همزمان، امام موسی صدر روابط گرمی با مفتی اعظم اهل سنت، «شیخ حسن خالد»، و رهبر دروزی‌ها، «کمال جنبلاط»، برقرار کرد. او با همراهی شیخ حسن خالد، ایده تشکیل یک «شورای اسلامی واحد» را مطرح کرد که اگرچه عملی نشد، اما نشان دهنده تمایل او به توسعه عمل مشترک مسلمانان و جلوگیری از انزوای شیعیان در برابر بلوک سنی-مسیحی بود.

رابطه امام موسی صدر با جنبلاط، که رهبر «جبهه سوسیالیست ترقی‌خواه» و از منتقدان سیستم حاکم بود، یک ائتلاف استراتژیک علیه الیگارشی سنتی فراهم می‌آورد. جنبلاط در خاطرات خود می‌نویسد: «امام صدر از معدود روحانیونی بود که می‌توانست همزمان از عرفان و عدالت اجتماعی سخن بگوید. او به دنبال بیداری کل جنوب بود، نه فقط شیعیان.»

این اقدامات، امام صدر را به عنوان یک چهره ملی معتدل، روشنفکر و قابل اعتماد تثبیت کرد. او با این کار، یک سپر محافظتی از مشروعیت ملی پیرامون خود ایجاد کرد که حملات مخالفانش را در مراحل بعدی دشوارتر می‌ساخت.

2) سطح شناختی: تبدیل «احساس محرومیت» به «واقعیت مستند»

دومین ستون استراتژی امام صدر، انتقال مسئله شیعیان از حوزه «احساس و شکوائیه» به حوزه «داده و آمار» بود. تا آن زمان، محرومیت جنوب و بقاع یک واقعیت ملموس برای ساکنانش، اما یک «کلیشه ذهنی» برای نخبگان بیروت بود. صدر برای به چالش کشیدن بی‌تفاوتی دولت، باید این محرومیت را به زبانی که برای بوروکراسی مدرن و افکار عمومی قابل فهم و غیرقابل انکار باشد، ترجمه می‌کرد: «زبان اعداد».

ابزار او در این سطح، استفاده هوشمندانه از رسانه‌ها بود. او محرومیت جنوب و بقاع را از یک «مشکل محلی» به یک «مسئله ملی» تبدیل کرد. مقالات متعدد او در روزنامه‌های پرنفوذی چون «النهار» و «الحیات» و مصاحبه‌هایش به زبان‌های عربی و فرانسوی، برای اولین بار روایتی سیستماتیک و تحلیلی از بی‌عدالتی ارائه می‌داد. ژان پیر پرو، روزنامه‌نگار فرانسوی، پس از مصاحبه با او در سال 1966 نوشت: «او روحانی‌ای است که با آمار سخن می‌گوید. او فقر را نه یک تقدیر الهی، بلکه یک بی‌عدالتی ساختاری می‌داند.»

نقطه اوج این کارزار شناختی-رسانه‌ای، کنفرانس مطبوعاتی تاریخی او در باشگاه مطبوعاتی بیروت (Press Club) در 15 اوت 1966 بود. این نشست، یک نقطه عطف بود. او دیگر صرفاً به بیان کلیات اکتفا نکرد، بلکه با ارائه «گزارشی مستند از وضعیت طایفه شیعه»، برای نخستین بار «زبان اعداد» را به خدمت «مطالبه عدالت» درآورد. به تعبیر دیگر می‌توان گفت رهبر شیعیان در این جلسه، عملاً یک «کیفرخواست آماری» علیه دولت لبنان صادر کرد. او با استناد به آمارهای دقیق (که تیم تحقیقاتی کوچکش گردآوری کرده بودند) نشان داد که شیعیان علیرغم این‌که حدود 30 درصد جمعیت کشور را تشکیل می‌دهند، با این مسائل مواجه هستند:

تبعیض در بودجه: سهم مناطق شیعه‌نشین از بودجه عمرانی کشور، به نسبت جمعیتشان، به شکل فاحشی پایین‌تر بود.

تبعیض در استخدام: تعداد کارمندان عالی‌رتبه دولتی از طایفه شیعه، انگشت‌شمار بود. او با ذکر مثال‌هایی مشخص کرد که چگونه در برخی وزارتخانه‌ها حتی یک مدیرکل شیعه وجود ندارد.

فاجعه زیرساختی: او نرخ بی‌سوادی (که در برخی روستاهای بقاع به بالای 80 درصد می‌رسید)، نرخ مرگ‌ومیر نوزادان، و فقدان بیمارستان، مدرسه و حتی جاده آسفالت را با مناطق مرفه مسیحی‌نشین مقایسه کرد.

این کنفرانس یک زلزله رسانه‌ای بود. امام موسی صدر در برابر تمام رسانه‌های برجسته و مؤثر در لبنان (اعم از رسانه‌های داخلی و خارجی) تصویری تکان‌دهنده از یک «آپارتاید اجتماعی-اقتصادی» غیررسمی ترسیم نمود. تأثیر این کنفرانس فوق‌العاده بود. روزنامه فرانسوی لوموند در 19 اوت 1966 نوشت: «امام صدر زخم کهنه شیعه را با زبان آمار به پایتخت آورد و خواب دولتمردان را آشفته ساخت.» به قول فواز طرابلسی، مورخ لبنانی، «صدر با این کار، جنوب را از یک مفهوم جغرافیایی دوردست، به یک مشکل سیاسی فوری در قلب بیروت تبدیل کرد.»

او با این اقدام، روایت رسمی دولت مبنی بر «توسعه متوازن» را به چالش کشید و افکار عمومی را به نفع خود بسیج کرد. مهم‌تر اینکه در پایان همین کنفرانس، او راه‌حل را نیز ارائه داد: «این وضعیت دیگر قابل تحمل نیست. جامعه شیعه برای سامان دادن به امور خود و پیگیری قانونی حقوقش، خواستار تأسیس یک مجلس رسمی و مستقل است.» این جمله، اتصال مستقیم بین «تشخیص بیماری» (محرومیت مستند) و «تجویز درمان» (تأسیس مجلس) بود.

 

3) سطح ساختاری: نبرد پارلمانی برای کسب هویت حقوقی

دو سطح قبلی، در واقع زمینه‌سازی برای نبرد اصلی در میدان سیاسی-قانونی بود. امام صدر می‌دانست که سرمایه نمادین و حمایت افکار عمومی، تا زمانی که به یک ساختار حقوقی پایدار تبدیل نشود، شکننده و گذرا خواهد بود. هدف نهایی، تأسیس نهادی بود که بتواند به صورت دائمی و مستقل از اشخاص، منافع طایفه شیعه را نمایندگی کند.

این‌جا بود که او با سرسخت‌ترین مقاومت‌ها روبرو شد. دشمنان این طرح، نه تنها در طوایف دیگر، بلکه عمدتاً در درون خود جامعه شیعه بودند: «رهبران سنتی و فئودال شیعه». این افراد – به خوبی – ملتفت این نکته شده بودند که امام موسی صدر به دنبال تجدید بنای ساختار جامعه شیعه است و در این تجدید بنا، نهادهای مدرنی را تأسیس می‌کند که زعامت سنتی فئودال‌ها را به چالش خواهد کشید. لذا به مقابله با وی روی آوردند که شرح آن را به قسمت آینده موکول می‌کنیم.

 

جمع‌بندی

امام موسی صدر در دوره سرنوشت‌ساز 1964–1967، با اجرای پروژه‌ای سه‌بعدی، جامعه شیعه لبنان را از «ابژه منفعل تاریخ» به «سوژه کنشگر سیاسی» تبدیل کرد. هسته مرکزی این تحول، تبدیل رنج تاریخی به سرمایه سیاسی بود؛ فرآیندی که طی آن «حاشیه‌نشینی» به «مرکزیت‌یابی» و «فریاد اعتراض» به «گفتمان مسلط» ارتقا یافت. این گذار، نه محصول تصادف که نتیجه طراحی استراتژیک مبتنی بر درک عمیق از مکانیسم‌های قدرت در جامعه چندپاره لبنان بود. صدر با عبور از پارادایم سنتی مبارزه طایفه‌ای، نشان داد که اقتدار نمادین پیش‌نیاز ضروری برای دستیابی به اقتدار ساختاری است.

در سطح نخست (مهندسی گفتمان)، او با عملیات روانی-نمادین، تصویر شیعیان را از «تهدید دموگرافیک» به «ضامن ثبات ملی» بازتعریف کرد. سخنرانی تاریخی در کلیسای کبوشیین (1965) نه نمایشی عاطفی، که تاکتیکی محاسبه‌شده برای خلع سلاح ایدئولوژیک نخبگان مارونی بود. این اقدام ــ در چارچوب نظریه بوردیو ــ تبدیل سرمایه دینی به سرمایه نمادین را محقق ساخت؛ امری که با ایجاد شبکه ائتلاف‌های فراطایفه‌ای (اهل سنت، دروزی‌ها) سپر مشروعیتی برای مطالبات آتی ایجاد کرد. پیام محوری او ــ «طوایف نعمت، طایفه‌گرایی آفت» ــ در واقع بیانیه پایان هژمونی تفسیر مسیحی از کیان لبنان بود.

در تراز دوم (جنگ شناختی)، صدر با استفاده هوشمندانه از رسانه و آمار، محرومیت را از «امر ذهنی» به «واقعیت کمّی» تبدیل کرد. کنفرانس باشگاه مطبوعاتی بیروت (1966) با ارائه «کیفرخواست آماری»، روایت رسمی دولت را در مورد «توسعه متوازن» فروپاشاند. این رویداد که در آن زبان اعداد به سلاحی برای افشای آپارتاید اقتصادی بدل شد، نمونه بی‌بدیلی از سیاست‌زدایی از درد و عددی‌سازی رنج بود. دستاورد این مرحله، تبدیل جنوب از مسئله جغرافیایی به بحران سیاسیِ فوری در گفتمان ملی بود.

سرانجام در بعد سوم (نبرد حقوقی)، تمامی تمهیدات نمادین و شناختی معطوف به هدف غایی شد: تأسیس نهاد نمایندگی مستقل (المجلس الإسلامی الشیعی). این تقاضا که در پایان کنفرانس 1966 مطرح شد، نشان‌دهنده درک صدر از شکنندگی دستاوردهای نمادین بدون پشتوانه نهادی بود. مقاومت شدید فئودال‌های سنتی شیعه در برابر این طرح، گواهی بر این مدعاست که صدر نه تنها در حال شکستن حصارهای طایفه‌ای بیرونی، که مشغول انقلاب در ساختار قدرت درونی جامعه شیعه بود. به بیان دیگر، او «جامعه مدنی شیعه» را جایگزین «سیستم پاتریمونیال» می‌ساخت.

در پایان باید گفت تحول سه‌ساله رهبری امام صدر، الگویی کلاسیک از سیاست‌ورزی اقلیت‌های محروم در جوامع چندفرهنگی ارائه می‌دهد که در آن دیپلماسی نمادین، جنگ روایت‌ساز و مبارزه نهادی چون حلقه‌های زنجیر به هم پیوسته‌اند. موفقیت او در تبدیل شیعیان به بازیگری سیاسی، نه محصول شعارهای انقلابی، که نتیجه مهندسی تدریجی توازن قوا از طریق ابزارهای مشروعیت‌ساز بود. این تجربه اثبات می‌کند که در جوامع موزائیکی، قدرت نرم پیش‌نیاز اجتناب‌ناپذیر قدرت سخت است. میراث صدر نشان می‌دهد که احیای هویت حاشیه‌نشینان نیازمند ترجمه رنج به زبان گفتمان مسلط (اعم از دینی، رسانه‌ای یا حقوقی) است؛ درسی که فراتر از مرزهای لبنان، چراغ راه جنبش‌های هویت‌طلب در جهان معاصر است.

انتهای پیام/



Source link

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *