روزگار برزخی کارگردان و مخاطب
جمعیتی که در شب اکران فیلم پیر پسر که به قول اکتای براهنی در قسمت «تبعیدی خارج از مسابقه» فیلم فجر، به تماشای این اثر بیهمتای سینمای ایران نشستند، در پیدا و پنهان خویش میگویند، کاش این فرصت برای آنها نیز مهیا نمیشد تا جزو معدود افرادی نام گیرند که این کار بینقص را دیدهاند! آری به همین صراحت میتوان تماشاگران آن شب برج میلاد را فهم کرد. مخاطبینی که بیشترشان اهل قلم و روایت و حکایت هستند. جمعیتی که در هر کوی و برزنی به واسطه بودن در فضای خبر و فیلم و سینما، از آنان درباره سرنوشت اکران این فیلم پرسش میشود.
آنان نیز بسان گروه بازیگر و سازنده و تهیه کنندگان فیلم به ستوه در آمدهاند. بر خلاف فیلم« قاتل و وحشی» که عده انگشت شماری شاید موفق به دیدن آن شده باشند؛ فیلم پیر پسر اما در همان شب نمایش، به اندازه ظرفیت کامل سالن همایشها مخاطب داشت. همه گرفتار فرجام این اکران هستند. متن از سر درد اکتای براهنی حرف دل بسیاری از مخاطبین آن شب فراموش نشدنی برج میلاد است. روزگار دوزخی بعد از آن شب، انگار پایانی ندارد.
از طرفی بعد از آن تک اکران تاریخی به خود و شانس خویش میبالیدیم که این فرصت نصیبمان شد. از سویی دیگر وقتی نتوانیم این خوش دلی و حال خوب را با مخاطبین بسیاری سهیم شویم، دل چرکین و آزرده خاطر میشویم. به راستی حکم این نادیده گرفتن حال خوش جمعی چیست؟ کجای این احوال خوب میتواند مشکل ساز شود؟ چرا تماشای دستهجمعی این فیلم را تاب نمیآورند برخی برای عموم مردم؟! برای خالق هنر، حال در هر رسته و گروهی که باشد؛ مخاطب کمیتی ارزش دارد. اجرای محفلی و اکران خصوصی از نامش پیداست غایتش. بر فرض مثال اجرای خصوصی برترین خوانندگان حال حاضر چه دستاوردی برای آنان دارد؟ چه به داشتههای هنریشان اضافه میکند و آن حال خوش کجا به آنها دست میدهد و یا اکران خصوصی برای چند نفر، چه دردی از تیم سازنده درمان میکند.
همه آفرینش هنری زمانی فرجام نیکی مییابد که طیف گستردهای از مخاطب را شامل شود. سینمای نزار ما سالهاست که چنین شور و اشتیاقی را تجربه نکرده است. اغراق نیست به واسطه سر زبان افتادن فیلم پیر پسر از بهمن ماه تا حالا؛ بگوییم مخاطب سینما قهر کرده نیز منتظر نمایش آن است.
آن هم به مدت سه ساعت و اندی. برایش جالب است این تجربه نادر در سینمای ایران که چگونه این مدت را دوام بیاورد در سالن سینما. حال با این پیش فرض و دهان به دهان گشتن خوبیهای بیشمار این فیلم؛ چرا به قول کارگردانش «دهانها باید یخ کند» و «فرصتها» بسوزد! این اشتیاق و نشاط پیش آمده را قدر ندانستند. به حتم تیم سازنده و بازیگران خستهاند از جواب دهی به دور و بر و پیرامون و آشنایان. به طریق اولی آن چند هزار نفری هم که فیلم را دیدهاند نیز در همین فضا تنفس میکنند. به عینه شاهدم دوستان غیر سینماییام نیز منتظر اکران این اثر هستند و هر وقت بحثی پیش میآید بیدرنگ از شور و علاقه آن شبی که برایشان گفتهام، میگویند و مشتاقند که این حال و حس خوب را تجربه کنند. به راستی پلان پلان این کار را بارها درذهن مرور میکنم تا شاید نکتهای پیدا کنم که به خاطر آن، عدم اکرانش، توجیهی پیدا کند! ولی هر چه فکر میکنم هیچ پلان و سکانسی نیست که انگی بدان وارد شود. نمیدانم این حالت را چگونه باید شرح و توصیف کرد که مجوزدهندگان هم به خود آیند که قفل اکران این اثر باز شود.