واقعیت‌هایی قابل تأمل درباره نهج‌البلاغه



به گزارش پایگاه فکر و فرهنگ مبلغ، حجت الاسلام والمسلمین سید کاظم طباطبایی از اساتید نهج البلاغه حوزه علمیه قم در افتتاحیه یکی از دوره های آموزشی نهج البلاغه به نکاتی پیرامون جایگاه و ارزش این کتاب پرداخت که متن آن تقدیم شما فرهیختگان می شود.

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم

برادران و خواهران گرامی، پیش از هر چیز باید از خودمان بپرسیم: وقتی از آموزه‌های دینی سخن می‌گوییم، دقیقاً از چه حرف می‌زنیم؟

آموزه‌های دینی یعنی آنچه که به‌عنوان «دین» شناخته می‌شود؛ چیزی که می‌تواند زندگی ما را بر اساس وحی و هدایت الهی شکل دهد. اما منشأ و خاستگاه این آموزه‌ها کجاست؟ بی‌تردید، تنها دو منبع اصلی دارد: کتاب و سنت.

ما ممکن است آموزش‌هایی داشته باشیم که از راه عقل یا تجربه به دست می‌آیند؛ آموزش‌هایی که درست، مفید و حتی ارزشمندند.

عقل، حجت درونی خداست و اگر به درستی به‌کار گرفته شود، راه‌گشاست. علوم تجربی هم ثمره‌ی تلاش و تفکر بشرند و می‌توانند در مسیر رشد انسان مؤثر باشند؛ اما هیچ‌کدام از این دو، به‌خودی‌خود، دین نیستند.

برای اینکه آموزه‌ای دینی شمرده شود، باید بازگشت و ریشه‌اش به کتاب و سنت باشد؛ یعنی بتوان آن را به قرآن کریم یا سخنان و سیره‌ی معصومان علیهم‌السلام نسبت داد. تنها در این صورت است که می‌توانیم با اطمینان بگوییم این، بخشی از دین اسلام است.

اما سخن اصلی من این است: هویت ما به عنوان طلبه، با دین گره خورده است.

تمام وجاهت، ارزش و سرمایه‌ی ما در این است که مردم باور دارند ما دین را می‌شناسیم، قرآن و سنت را می‌فهمیم، و می‌توانیم آن را برای آنان تبیین کنیم. اگر چنین نباشد، در واقع چیزی نداریم.

هر کسی در جامعه هویتی دارد: صنعت‌گر با هنر خود شناخته می‌شود، معلم با دانش، پزشک با درمان، و ورزشکار با قدرت و مهارت؛ اما ما ــ به‌عنوان طلبه ــ اگر از دین تهی باشیم، دیگر چه داریم که ما را معنا کند؟ همه‌ی وجود و شخصیت ما از کتاب و سنت شکل گرفته است. پس باید با خودمان صادقانه بپرسیم:

تا چه اندازه با این دو منبع آشنا هستیم؟

رویکرد و میزان انس ما با قرآن و حدیث چگونه است؟

آیا آن‌گونه که شایسته است، با میراث اهل‌بیت علیهم‌السلام مأنوسیم؟

اجازه بدهید مثالی بزنم.

بیایید سراغ کتاب کافی برویم؛ مهم‌ترین و معتبرترین مجموعه‌ی حدیثی شیعه. سال‌هاست بنده در هر جمع طلبگی که حضور پیدا می‌کنم ــ از طلاب سطح مقدمات تا فضلای درس خارج ــ این سؤال را مطرح می‌کنم:

«کدام‌یک از شما کتاب کافی را، از جلد اول تا آخر، به‌طور کامل خوانده‌اید؟»

از سال ۱۳۸۵ تا امروز، این سؤال را از بیش از هفت‌هزار و نهصد نفر از طلاب پرسیده‌ام و تعداد بسیار کمی تمام جلدهای کافی را خوانده بودند! که اصلا مناسب نیست.

همچنین همین سؤال را درباره‌ی نهج‌البلاغه هم پرسیدم که چند نفر به صورت کامل نهج البلاغه را مطالعه کرده اند که نتیجه این سوال هم خوب نبوده است.

این واقعیت تلخ، ما را به یک پرسش اساسی می‌رساند:

ما که همه‌ی هویت، اعتبار، و موقعیتمان را از قرآن و سنت گرفته‌ایم، چرا از آن‌ها فاصله داریم؟

چطور می‌شود کسی خود را طلبه و شاگرد اهل‌بیت بداند؛ اما از آثار و سخنانشان بی‌خبر باشد؟

در میان اهل سنت، وضع متفاوت است. من مدتی در افغانستان با گروهی از طلبه‌های اهل سنت همراه بودم. آنان معمولاً در طول هشت سال تحصیل، دو کتاب صحیح بخاری و صحیح مسلم را به‌طور کامل می‌خوانند؛ بدون استثنا! در آن کلاس ۲۸ نفره، دوازده نفر از آن جمع حتی تمام صحیح بخاری را از حفظ داشتند و در جلساتشان نیازی به رجوع به کتاب نبود؛ احادیث را با سند و سلسله‌ی راویانش، بدون مکث، از حفظ نقل می‌کردند.

اکنون بیایید به خودمان نگاه کنیم: ما، با همه‌ی امکانات گسترده‌تر، با دسترسی به نسخه‌های چاپی، نرم‌افزارها، و کتابخانه‌های عظیم، چرا در چنین جایگاهی نیستیم؟ آیا این بی‌توجهی به کتاب و سنت، بی‌توجهی به اصل هویت دینی ما نیست؟

اجازه دهید از ابن‌ابی‌الحدید معتزلی نام ببرم، از علمای بزرگ اهل سنت و شارح نهج‌البلاغه. خودش در مقدمه‌ی شرح نهج‌البلاغه می‌گوید:

«در طول پنجاه سال گذشته، بیش از هزار بار خطبه‌ی ۲۲۱ نهج‌البلاغه را خوانده‌ام، و هر بار نکته‌ای تازه در آن یافته‌ام.»

این یعنی انس، یعنی ارتباط حقیقی با میراث علوی.

یا جرج جرداق، نویسنده و اندیشمند مسیحی لبنانی، که کتاب مشهور امام علی، صدای عدالت انسانی را نوشت. او می‌گوید:

«نهج‌البلاغه را بیش از دویست بار از آغاز تا پایان خوانده‌ام.»

این جمله از زبان یک مسیحی است!

اما ما که پیرو امام علی علیه‌السلام هستیم، چند بار آن را خوانده‌ایم؟

آیت‌الله مشکینی، رحمة‌الله‌علیه نیز خاطره‌ای دارد و می‌فرمود:

«در دوران طلبگی، در تابستان‌ها با چند نفر از دوستان نهج‌البلاغه‌ای بدون اعراب داشتیم و هر سال، از اول تا آخر آن را می‌خواندیم. هم برای معرفت و تهذیب، و هم برای تقویت زبان عربی.»

ببینید، نسل قبل از ما چگونه با این کتاب زندگی می‌کردند.

اما چرا نهج‌البلاغه تا این اندازه مهم است؟

نهج‌البلاغه شاید نه کامل‌ترین کتاب حدیثی ما باشد، نه جامع‌ترین و نه حتی کهن‌ترین؛ اما برجسته‌ترین تبلور اسلام علوی است. در هیچ کتابی، چهره‌ی امیرالمؤمنین علیه‌السلام با این شفافیت و شکوه دیده نمی‌شود.

نهج‌البلاغه آینه‌ی عدالت، انسانیت، و ایمان است؛ سخن از خدا، عقل، اخلاق، جامعه و سیاست دارد؛ و با اینکه چهارده قرن از زمان آن گذشته، هنوز تازه و کارآمد است.

حضرت امیر علیه‌السلام در نهج‌البلاغه، چهره‌ی یک حاکم عادل است؛ حاکمی که در اوج قدرت، حتی ذره‌ای از مسیر حق منحرف نمی‌شود. آنجا که می‌فرماید:

«به خدا سوگند! اگر تمام جهان را به من دهند تا پوست جوی را از دهان مورچه‌ای بگیرم، چنین نخواهم کرد.»

این جمله فقط یک شعار اخلاقی نیست؛ خلاصه‌ی تمام نگاه علوی به عدالت است.

نهج‌البلاغه فقط کتاب شیعه نیست؛ کتاب انسانیت است. هر انسانی، با هر مذهب و گرایش فکری، می‌تواند در سخنان علی علیه‌السلام نوری از حقیقت بیابد.

امام خمینی رحمه‌الله‌علیه می‌فرمودند: «ما به نهج‌البلاغه افتخار می‌کنیم، زیرا سخن علی علیه‌السلام از آنِ ماست.»

رهبر معظم انقلاب نیز در طول بیش از چهار دهه، بارها بر اهمیت نهج‌البلاغه تأکید کرده‌اند و فرموده‌اند:

«نهج‌البلاغه نسخه‌ی تربیتی و مدیریتی جامعه‌ی اسلامی است؛ کتاب خودسازی فردی و اجتماعی است.»

اما با همه‌ی این تأکیدها، ما هنوز از آن غافلیم.

در حالی که در شهرهایی مثل اصفهان و کاشان، برنامه‌های منظمی برای آموزش و حفظ نهج‌البلاغه برگزار می‌شود و فقط در کاشان بیش از دویست حافظ نهج‌البلاغه داریم، در بسیاری از حوزه‌ها حتی کلاس دائمی مطالعه‌ی نهج‌البلاغه وجود ندارد!

در همان نظام آموزشی که ما درس می‌خوانیم، طلابی بوده‌اند که نه یک‌بار، بلکه ده‌ها بار نهج‌البلاغه را خوانده‌اند. بعضی حتی پنجاه‌بار! برخی دیگر تمام جلدهای بحارالأنوار را مطالعه کرده‌اند. این تفاوت‌ها نشان می‌دهد که امکانات یکسان است؛ اما همت‌ها متفاوت.

نهج‌البلاغه کتاب امروز ماست. آموزه‌هایش زنده و جاری است و در همه‌ی عرصه‌های زندگی کاربرد دارد. مثلاً در نامه‌ی امیرالمؤمنین علیه‌السلام به شُریح قاضی می‌فرماید:

«از عملی بپرهیز که آن را برای خود می‌پسندی؛ اما اگر دیگری انجام دهد، ناخوشایندت می‌آید.»

این جمله، خلاصه‌ی اخلاق حرفه‌ای است؛ اگر هر مدیر، پزشک، کارمند یا قاضی به همین یک جمله عمل کند، بسیاری از بی‌عدالتی‌ها از جامعه ریشه‌کن می‌شود.

یا در نامه‌ی ۳۱ به امام حسن علیه‌السلام می‌فرماید:

«بدان که سفری طولانی در پیش داری؛ سفری که پایانش مرگ است، و برای آن سفر، توشه‌ای جز عمل صالح وجود ندارد.»

در این نگاه، کمک به دیگران هم معنایی تازه می‌یابد. وقتی ما به نیازمندی یاری می‌رسانیم، در حقیقت اوست که لطف می‌کند و بار نیکی ما را تا قیامت حمل می‌برد. این درک، نگاه انسان را از منت‌گذاری به شکرگزاری تبدیل می‌کند.

اما چگونه می‌توان با نهج‌البلاغه انس گرفت؟

راهش تدریجی است. نباید از خطبه‌های سنگین آغاز کرد. بهترین روش این است که ابتدا از حکمت‌ها شروع کنیم؛ چون کوتاه‌تر و ساده‌ترند. بعد سراغ نامه‌ها برویم، سپس خطبه‌های متوسط، و در آخر به خطبه‌های عمیق و دشوار مثل خطبه‌ی اول یا ۱۸۶ برسیم.

مطالعه‌ی ترجمه‌های مختلف و مقایسه‌ی برداشت‌ها نیز بسیار مفید است. امام خمینی رحمه‌الله در پیامی به نخستین کنگره‌ی نهج‌البلاغه نوشتند:

«اگر همه‌ی فیلسوفان جهان گرد هم آیند، نمی‌توانند عمق جمله‌ی “مع کل شیء لا بمقارنة، و غیر کل شیء لا بمزایلة” را تبیین کنند.»

این جمله تنها یک توصیف الهی نیست؛ مرز میان معرفت بشری و وحی الهی را نشان می‌دهد.

در پایان، برادران عزیز!

نهج‌البلاغه فقط یک کتاب برای خواندن نیست؛ کتابی برای زیستن است. کتابی که می‌تواند انسان را بسازد، جامعه را سامان دهد، و اخلاق را زنده کند. هرکه آن را بخواند، اگر دلش آماده باشد، صدای عدالت، صدای عقل، و صدای خدا را در آن خواهد شنید.

بیایید با این گنجینه‌ی بی‌بدیل مأنوس شویم، آن را بخوانیم، بفهمیم و به نسل‌های بعد منتقل کنیم. این، شاید بزرگ‌ترین خدمت ما به دین و به خودمان باشد.

منبع: حوزه



Source link

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *