پایان دولت وستفالیایی؛ شرکت ها تعیین کننده تر از دولت ها / شرکتهای توسعهدهنده تکنولوژی جایگزین تصمیمگیران دولتی خواهند شد
به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، به نقل از ایبنا متن زیر در باره سرنوشت دولت و فضای اجتماعی قبل از دیجیتالیسم و بعد از آن است. تصور کنید اگر در قرن ششم هجری به خواب میرفتید و اواخر قرن هشتم از خواب بلند میشدید چه حیرتهای بزرگی در مقابل چشمانتان بود؟ فارغ از اینکه عزیزانتان که قاعدتاً به دیار باقی شتافته بودند و اکنون نوهها و نتیجههایشان در زمینهای کشاورزیتان عرق میریختند و حکمران و حتی حکومتها که پایانشان رقم خورده بود چه چیز سیمای جهان اطرافتان را متفاوت با زمان بهخواب رفتنتان میکرد و فارغ از اصل این سفر شگفتانگیز و وقایع طبیعی چه چیز شما را به حیرت وامیداشت؟
به جرأت میتوانم بگویم هیچ چیز! جهان پیش از انقلاب صنعتی، جهان تلاش قناعتوار بود؛ جهانی مبتنی بر کوشش برای بهره بردن از آن چیز که هست، بدون چشمداشتی بزرگتر. حال مثالمان را تغییر دهیم، تصور کنید، اگر شما سال ۱۳۷۴ به خوابی رفته باشید و در سال ۱۴۰۴ از خواب بیدار شده باشید، جهان اطرافتان چه تغییرهایی کرده است؛ آیا همان کاری را که سابقاً داشتید، میتوانید به همانصورت انجام دهید؟ آیا روابط انسانی همان شکل است که آن زمان بود؟
ابزارها چطور، چقدر میتوانید با این ابزارها کار کنید؟ به جرأت میتوان گفت بیگانگی شما از این عصر به مراتب از چند قرن خوابیدن پیشین پیچیدهتر و عمیقتر خواهد بود. بر اساس همین دغدغه، انتشارات نقد فرهنگ کتابی با عنوان «سرنوشت دولت؛ بررسی تحولات دولت در عصر انقلاب صنعتی چهارم» منتشر کرده که به تحولات تکنولوژی پرداخته است و قصد پیشبینی آینده این تحولات را در عرصه سیاست و حکمرانی دارد. به این مناسبت به سراغ نویسنده این کتاب، سید محمدرضا متقی رفتهایم تا هسته اصلی پیام خود را در این کتاب شرح دهد. وی که دکترای حقوق عمومی دارد و نویسنده و مدرس دانشگاه است.
****
برای سوال اول و ورود به بحث، چرا تصور میکنید سرنوشت دولت در این عصر رقم خواهد خورد؟ وقتی دولت با بیش ۷۰۰۰ سال عمر باقی مانده و خود را بازسازی کرده است چگونه میتوان مدعی بود در آستانه رقم خوردن سرنوشت دولت حتی «بهصورت مطلق» آن هستیم؟
برای پاسخ به سوال نیاز به بیان مقدماتی است. اول آنکه منظور من در این کتاب از کلمه دولت، معادل انگلیسی state بوده و با مفهوم حکومت متفاوت است. بهصورت کلی حکمرانی پدیده است که پیشینه آن بهصورت دقیق مشخص نیست و حتی ممکن است دهها هزار سال عمر داشته باشد و صرفاً هم مختص به انسانها نیست. سیر تطور حکمرانی و رسیدن به الگوی نهادی آن در پدیدهای با عنوان حکومت، با همه فراز و فرودهایش عمری به حدود میزانی که اشاره کردید دارد.
اما سخن گفتن از دولت و بهصورت دقیق کلمه دولت ملی، تعریفی پساوستفالی است. این پیمان صلح که در قرن ۱۷. م در اروپا بسته شد، زمینهساز پذیرش استقلال کشورها مبتنی بر سه شاخصه مهم بود؛ این سه شاخصه عبارتاند از سرزمین مشخص و دارای حد و مرز معین، حکومت دارای حاکمیت مستقر بر این سرزمین و مردمان وابسته به این سرزمین و حکومتها که اتباع آن سرزمین نام میگرفتند. پس بر اساس معاهده وستفالی ما شاهد تولد مفهوم جدیدی با عنوان «دولت» شدیم که مشتمل بر این سه عنصر بود و هر زمان که یکی از پایههای آن متزلزل میشد، دولت مذکور هم به رعشه میافتاد.
براین اساس مراد من در این کتاب رقم خوردن سرنوشت نهاد حکمرانی نیست، چون معتقد هستم حتی اگر مفاهیم مدرن موجود نیز همه از بین بروند باز هم حکومتهایی در رأس کار خواهند بود و جهان وارد دوره بیحکومتی نمیشود. اما حرف من در این اثر مرتبط به دولتهایی است که ابتنای مفهومی بر الگوی مستخرج از وستفالی دارند و بعدها سازمان ملل و معاهداتی مانند «مونته ویدئو- ۱۹۹۳» بر آن الگو نیز صحه گذاشتهاند. تحولات انقلاب صنعتی چهارم میتواند مبانی آنان را بهمخاطره اندازد.
با پذیرش این تفسیر از دولت چگونه پدیده جمعیت یا سرزمین بهواسطه تکنولوژیهای این عصر قابل تغییر است؟
باید توجه داشت عبارات موجود در علوم انسانی اکتشافات علمی نیستند و زمانی که از آنها سخن به میان آمده و تعریف شده در راستای روشن ساختن یک پدیده بوده است و بهقول نامینالستها یا نامگرایان این کلمات بار معنای ذاتی ندارند و هر کس که از آنها استفاده کرده، مبتنی بر مقصودش برای آن معنایی ساخته است (همین هم میشود که بعضاً برخی از اندیشمندان در خصوص یک پدیده واحد عنوانهای گوناگونی را ذکر کردهاند) بهعبارت دیگر، شاید زمانی که از سرزمین یا ملت در جامعهشناسی یا حقوق سخن بهمیان میآید تعاریف گوناگون و یا حتی متناقضی مطرح شود.
اما زمانی که این کلمه جزئی از یک تعریف دیگر میشود و گویی بهمنزله اجزاء مکانیکی یک پیکره انتظام مییابد، خالق مفهوم پیچیده جدید باید یکی از آن تعاریف را از میان ازداد و حتی اضداد بربگزیند که مقوّم تعریف تأسیسی جدید خود باشد. در مفهوم دولت-ملت و دولت ملی نیز که در این کتاب به تبعیت از ادبیات قالب علوم سیاسی بهصورت مطلق دولت نامیده شده، مفهوم این کلمات همواره مبتنی بر تعریف سیاسی آن بوده است.
بر این اساس زمانی که سخن از تعریف دولت بهمیان میآید منظور سرزمینی مشتمل بر زمین، زیرزمین، آب و هوایی معلوم و معنی است که بر آن قدرت انسانیای حکمرانی میکند و انحصار اِعمال اقتدار را داراست (حکومت) و مردمی در آن سرزمین زندگی میکنند یا بدان وابسته هستند (ملت) که اعمال این قدرت را پذیرفتهاند (حاکمیت درونسرزمینی). بر این اساس تعریف دولت از منظر مذکور بهصورت خلاصه سرزمینی معلوم و معین با جمعیتی مشخص و حکومتی دارای حاکمیت است. هر زمان هر جزء این تعریف دچار بحران شود، کلیت عبارت نیز دچار اختلال خواهد شد.
حال در عصر انقلاب صنعتی چهارم ما شاهد آن هستیم انحصار قدرت حکومت دچار بحران شده است (و این روند ادامهدار خواهد بود). صرفاً از باب مثال میتوان اشاره کرد یکی از مهمترین ابزارهای حکومت در مدیریت دولت ابزارهای مالی و بانکی است. اما در این عصر شاهد هستیم با گسترش اقتصاد مبتنی بر ارزهای دیجیتال عملاً امکان نظارت و اعمال سیاست بر این واحدهای پولی از انحصار دولت خارج شده و بهطور مثال سیاستهای انقباضی و انبساطی دولت که میتوانست توانایی برنامهریزی را برای حکومت بهارمغان آورد در حال ناکارآمد شدن است.
از سوی دیگر با گسترش الگوهای کار مبتنی بر دورکاری و اتصال این الگو به اینترنت جهانی، نظارت دولت بر درآمدهای شهروندان بسیار کاهش یافته و همین موضوع روشهای اخذ مالیات را نیازمند بازنگریهای جدی میکند. با توجه به وجود شرکتهای بزرگ چندملیتی که بعضاً چرخه اقتصادی آنها از بسیاری از کشورها بیشتر و گستردهتر است، عملاً وابستگی شغلی فرد به ساختارهای درون سرزمینی کاهش مییابد و اقتدار حکومت در این حوزه نیز روندی نزولی پیدا میکند.
همچنین در تعریف ملت گفتیم حضور یا وابستگی به سرزمین یکی از ارکان شناخت آن است. حال زمانی که فقط یک فرد حضور فیزیکی در یک سرزمین داشته باشد اما اثرپذیری او از تصمیمات قوانین کشور دیگر بیشتر از قوانین سرزمین خود باشد و همچنین جامعه افراد حاضر در زیستجهان او در دیارهای دیگر حضور داشته باشند و گویی فضای سایبری زیستجهانی مجزا از جغرافیای فرد باشد، آیا میتوان استیلای مفهوم دولت را بر این فرد حاکم دانست؟
به زیستجهان سایبری اشاره شد، در این عصر و بالاخص در صورت گسترش اینترنت سهبعدی باید منتظر ایجاد سرزمینی با قوانین و مقررات خود در فضای سایبری بود؛ سرزمینی که انسانها در آن کار میکنند، درس میخوانند، روابط عاطفی برقرار میکنند، خرید میکند و همه اینها مبتنی بر نظمی بوده که خارج از کنترل قدرت حاکم بر یک سرزمین است؛ بهعبارت دیگر سرزمین در این عصر از معنای فیزیکی خود توانایی فاصله گرفتن پیدا میکند و لاجرم باید تعریف سرزمین سایبری را نیز پذیرفت. همچنین شهروند هم از معنای سنتی خود فاصله گرفته و هویتهای حاکم بر فضای سایبری نیز بدان سرایت میکند. اینجاست که این کتاب مدعی است که عصر دولت مبتنی بر وستفالی و با آن مختصات در حال خاتمه است.
بر اساس توضیحات شما آیا میتوان استنتاج کرد که فرایند پیشرو در مسیر توسعه و گسترش آزادی شهروندان است؟
نه الزاماً. زمانی که ما از آزادی سخن میگوییم باید دو عبارت دیگر را نیز در ذهن خود مدنظر داشته باشیم، یکی از این عبارات قدرت است و دیگر قانون. اگر بخواهیم قدرت امروز جهان را معرفی کنیم سه عرصه مهم برای آن قابل شناسایی است؛ قدرت نظامی، قدرت اقتصادی و قدرت تکنولوژیک. در عرصه قدرت نظامی احتمالاً بتوانیم بگویم امریکا ماهیتی ابرقدرتانه دارد. در خصوص قدرت اقتصادی شاهد پراکندگی هستیم، امریکا، چین و اتحادیه اروپا هر کدام سهمهای جدی از این قدرت را در اختیار دارند. اما در خصوص قدرت تکنولوژیک و دیجیتال شاهد نوعی هرج و مرج هستیم. با وجود اینکه امریکا و چین پیشتازان این عرصه هستند، اما چون زمین بازی بهصورت قطعی مشخص نیست، ممکن است این مناسبات متحول شود.
یعنی مدعی هستید که پیشران اصلی تکنولوژیهای عصر انقلاب صنعتی چهارم امریکا و چین نیستند؟
من هم معتقد هستم امریکا و چین و همچنین کشورهای ذیل اتحادیه اروپا (به همراه انگلستان) تأثیرات گستردهای بر این فرآیند دارند و حتی چشمانداز برای آن تدوین میکنند و با سرمایهگذاریهای کلان و همچنین به کارگیری نخبگان جهانی سعی در قبضه کردن قدرت این عرصه دارند اما اول از همه هنوز این ساحت قدرت به جایگاه اصلی خود نرسیده است و تا آن زمان فاتح اصلی آن را نمیتوان آشکارا شناخت و دوم اینکه پدیده تکنولوژی پدیده رامنشدنی است و هر لحظه امکان دارد مسیری را طی کند که قابل تصور برای هیچکس نیست.
در بحث تکنولوژی مدعی هستیم بین خواست تولید کننده، نتیجه تولید، استفاده مصرف کننده و نتیجه استفاده مصرف کننده الزاماً هماهنگی وجود ندارد؛ مثال مشهور آن کیسه پلاستیکی است. کسی که کیسه پلاستیکی را برای اولین بار طرحریزی و اختراع کرد، هدف اصلیش حمایت از محیط زیست و کاهش نیاز به منسوجات بود. اما مصرف کننده به صورت دیگری از آن بهره برد و نتیجه استفاده به کل متفاوت با خواست تولید کننده شد.
همچنین اختراع تلفن را شاهد هستیم؛ هدف مخترعین، ابزاری برای کمک به افراد کمشنوا بود، اما در دل آن پدیده بسیار پراهمیتی به نام تلفن خلق شد. درباره اینترنت هم وضعیت به همین صورت است. در الگوهای اولیه تصور این بود که اینترنت و اساساً ایجاد شبکه یک پدیده کاملاً رسمی و دولت خواهد بود و صرفاً دستگاه امنیتی و نهایتاً ادارات و رسانهها از آن بهره میبردند اما ورود این پدیده به عرصه اجتماعی، آنچنان شگرف بود که حتی بعضاً عصر ما را دوره اینترنت مینامند.
بیان این مثالها برای آن بود که بگویم برخلاف ظاهر امر، سرمایهگذاری در عرصه تکنولوژی الزاماً همیشه به نفع سرمایهگذار نیست و حتی ممکن است در صورت به نتیجه رسیدن سرمایهگذاری، بسیاری از مزیتهای او نیز از بین برود؛ مثل اولین تیم کتابداریی که در ژاپن تصمیم گرفتند اتوماسیون کتابداری را بهواسطه برنامهنویسی کامپیوتری ایجاد کنند، بعد از به نتیجه رسیدن، از ۲۱ نفر حاضر در این پروژه ۱۹ نفرشان اخراج شدند و اتوماسیون جایگزین آنها شد.
فارغ از این موارد چون این پدیده در وجوهی نخبهمحور است و ایجاد ارزش افزوده در آن (برخلاف قدرت نظامی و اقتصادی) میتواند نیازمند سرمایهگذاری و امکانات بسیار گسترده نباشد، احتمال اینکه در گوشهای از سفره این قدرت، سروکله قدرتهایی پیدا شود که انتظار حضورش در این ضیافت نباشد کم نیست و این موضوع، بخشی از هرج و مرج این وضعیت را نمایش میدهد که میتواند فوایدی هم داشته باشد (بالاخص با توجه به اینکه نظم حاکم در جهان نظمی معطوف به حفظ شرایط موجود و برتری بلوکهای قدرت فعلی است) البته از مضرات آن نباید چشمپوشی کرد.
آزادیآفرینی تکنولوژی مورد بحث بود، پس شما مدعی هستید الزاماً این تحولات آزادی آفرین نخواهند بود؟
بله، از سویی ورود قدرتهای این عرصه در جهت بازآفرینی قدرت خویش در جهان تکنولوژی است و نتیجه نهایی آن میتواند تکرار وضعیت موجود باشد. از سوی دیگر، ابزارهای ایجاد شده توسط تکنولوژی اگر در اختیار دولتها قرار بگیرد، حتی ممکن است آزادیهای شهروندان را در باطن کمتر نیز کند، به عبارت دیگر شاید در ظاهر دسترسیهای شهروندان افزایش پیدا کند اما در نهان آن دسترسی حکومتها برای کنترل شهروندان نیز گسترش مییابد.
فارغ از قدرتها و خواست آنها، پدیده مهم دیگر برای تحقق آزادی، حمایت از آزادی است. جان لاک در برابر افرادی که معتقد بودند تشکیل حکومتها آزادی را محدود ساخته است، بیان میکرد اساساً مبدع آزادی و تولد این مفهوم با تولد دولتهاست. بدین معنا که تا پیش از دوره تشکیل حکومتها تضمینی برای آزادی وجود نداشت و هر لحظه هر کس میتوانست آزادی افراد را به مخاطره بیاندازد. صحبت از آزادی، سخنی پساحکومت است و پیش از آن دوره رهاشدگیست.
جهان تکنولوژیهای عصر انقلاب صنعتی چهارم نیز در فضایی پیشاحکومتی قرار دارد و اساساً هرج و مرج موجود در آن میتواند تبعات بسیار گستردهای داشته باشد. البته لازم بهذکر است که قانون و به تبع آن حکومت زمانی بهوجود میآید که تجمیع منافع و قدرت شکل گرفته باشد. اما زمانی که این دو هنوز حاصل نشده، سخن در خصوص آن و تلاش برای آن اموری ذهنی هستند، مثل تلاش برای قانونمند کردن و ایجاد یک رژیم حقوقی برای فضای خارج از منظومه شمسی. در این نقطه است که در این کتاب سعی کردهام ایدهای ارائه کنم که هم نظمی بر این تحولات حاکم شود و هم بازتولید نظام ناموزون فعلی جهان نباشد و امکان بیشینه سازی آزادی را مهیا سازد.
به ایده حکمرانی بیان شده در کتاب اشاره کردید، آیا تصور نمیکنید فصل پایانی که به این موضوع پرداخته است تناسب با کتاب ندارد؟ چهار فصل اول یک متن کاملاً آکادمیک و دانشگاهی است، اما فصل پایانی گویی تبدیل به رویاپردازیهای نویسنده میشود؟
البته فصل مورد اشاره نیز با رویکرد آیندهپژوهی و با دغدغههای تخصصی حکمروایی تدوین شده است اما از زوایه مطرح شده از جانب شما نیز میتوان این کتاب را بررسی کرد. از دید خودم هدف از چهار فصل اول این کتاب شاید شهادتی بر دانشگاهی و آکادمیک بودن این اثر باشد، بهصورتی که سه فصل از این چهار فصل هر کدام در قالب یک مقاله علمی-پژوهشی در مجلات معتبر منتشر شده است و از مقدمات بیان شده در فصل اول نیز دو مقاله علمی فارسی و یک مقاله علمی انگلیسی به انتشار رسیده است.
در این خصوص میتوانم بگویم فصول ابتدایی در حال تثبیت ادعای این کتاب در خصوص فصل پایانی است و گویی چهارپایهای ساخته شده که بهقول شما رویاپردازیهای فصل پایانی را محتمل سازد. لازم بهذکر است اصولاً کتابها و آثار آیندهپژوهانه ماهیتی اینچنینی دارد، یعنی ابتدا مبانی خود را اثبات میکنند و سپس بر اساس مبانی و ادلهها تصویری از آینده و یا نسخه مفید برای آینده را به تصویر میکشند. این نکته را نیز باید بگویم، این تحولات بهصورتی خزنده و توأمان سریع اتفاق میافتد که اگر به بلندپروازانهترین شکل ممکن در خصوص آن به پیشبینی نپردازیم ممکن است تمام دستآوردهای جهان امروزین را نابود شده بیابیم.
بحث در خصوص این دست موضوعات نیاز به مجال مفصلی دارد و طبیعتاً لازمه آن مطالعه کتابها و مقالات مربوطه در این حوزه از جمله کتاب شماست. اما برای سوال پایانی، بهصورت کلی بهنظر شما سرنوشت دولتها تا دهههای پیشروی معاصر (تا زمانی که عمر طبیعی ما امکان مشاهده آن را داشته باشد) چه خواهد بود؟
قاعدتاً کار کسی که در حیطه علم فعالیت میکند پیشبینی بر اساس شواهد است و ممکن است که همه وجوه پیشبینی نیز تحقق پیدا نکند. از این روی من تصور میکنم با توجه به شواهد و وقایع جاری تا دهههای معاصر آینده نقش شرکتهای توسعه دهنده تکنولوژی گسترش مییابد، بهصورتی که حتی در برخی از موارد جایگزین تصمیمگیران دولتی خواهند شد و اثرگذاری آنان برمناسبات بهواسطه چندملتی بودن و همچنین عمق دایره نفوذ، مفهوم ملت و سرزمین را دچار تحول میکند. به عبارت دیگر همانطور که طبقه سرمایهدار و بورژوای شهری توانست جهان پساانقلاب صنعتی را راهبری کند، من پیشبینی میکنم طبقه منبعث از شرکتها و توسعهدهندگان تکنولوژی طبقه اثرگذار بر جهان پیشرو خواهند بود.
۲۱۶۲۱۶