7 آبان؛ ادامه تاریخ پردازی«اشرافیت» یهود


به گزارش تسنیم، یادداشت زیر که به کوشش طیبه صالحی تجریشی و برگرفته از کتاب «چالش‌های تاریخی»، نوشته عباس سلیمی نمین، نشر دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران، برای خبرگزاری تسنیم نوشته شده است، با استناد به منابع دینی یهود و تألیفات تاریخ معاصر به ریشه‌های طرح این موضوع، اشاراتی دارد:

تا پیش از ورود مستشرقان اروپایی و اکثراً یهودی به ایران، و تلاش برای شناسایی آثار تاریخی ایران زمین، کشف رمز خطوط قدیمی و خواندن کتیبه‌های کهن و درنهایت کاوش‌های باستان‌شناسی در سایت‌های باستانی ایران و منطقه بین‌النهرین، به‌ویژه در شوش و تخت جمشید، اطلاعات چندانی از امپراتوری‌ها و تمدن‌های شرق میانه در دسترس نبود و ایرانیان همچون سایر ملت‌های منطقه جز پاره‌ای مطالب اسطوره‌ای و افسانه‌ای، دانش منسجمی در باره سلسله‌ها و حکومت‌های باستانی خود در اختیار نداشتند، اما با آغاز مطالعات شرق‌شناسی و ایران‌شناسی در منطقه شرق میانه و ایران، برنامه‌ای هدفمندانه پی‌گرفته شد و به دنبال آن ادوار تاریخی 2500 ساله موجود از دوران هخامنشیان تا روزگار حاضر تحت عنوان «تاریخ ایران» مدون گردید و رسمیت یافت! کیست که نداند این رویکرد تاریخی، به‌ویژه در دوران پهلوی به شدت تقویت و دنبال شد و حتی به کاوشگران و باستان شناسان غربی، خصوصاً بنگاه شرق‌شناسی دانشگاه شیگاگو اجازه هر نوع دخل و تصرفی در ابنیه تاریخی ایران داده شد.

 

همان‌طور که می‌دانیم، بررسی و مطالعه سایت‌های تاریخی و مراکز باستانی ایران، بیشتر از سوی ایران شناسان انگلیسی و از قرن نوزدهم شروع شد و در نتیجه آن مناطق فارس و شوش بیش از سایر نقاط ایران مورد کاوش اروپاییان قرار گرفتند. جان‌ملکوم، اعضای هیئت او و افراد سایر هیئت‌های بریتانیایی همچون جیمز موریه و هنری راولینسون (افسر ارتش کمپانی هند شرقی، دیپلمات و در نهایت خاورشناس) در زمره اولین کسانی بودند که به مطالعه مراکز تمدنی ایران قدیم دست زدند و زمینه‌های گسترش مطالعات باستان‌شناسی ایران در سال‌های بعد را ایجاد کردند. برای نمونه، جیمز موریه نخستین کسی بود که با مأموریتی تعریف شده به بررسی ویرانه‌های اطراف کارون پرداخت، متعاقب آن به کاوش و حفاری در تخت جمشید دست زد، سپس به ویرانه‌های پاسارگاد روی آورد و بعد از نقل و انتقالات و تغییراتی در آن، بنای معروف به «مشهد مادر سلیمان» را به عنوان قبر کوروش معرفی کرد. هیئت دیگری که گروه کثیری از مورخان و کاوشگران در آن حضور داشتند، هیئت گوراوزلی بود، که ویلیام اوزلی نیز در این هیئت حضور داشت. با مطالعه مختصر در احوالات این کاوشگران و هدایت‌کنندگان آنان به ابعاد سخن اومستد در سال 1943 که در سرآغاز کتابش آورده شده است پی می‌بریم: «چند تن از پژوهندگان عهد عتیق (تورات) نیز اهمیت این‌ دوره (هخامنشیان) را همچون زمینه‌ای برای فهمیدن بیش از نیمی از کتاب مقدس دریافته‌اند. در چند سال گذشته شاهد بوده‌ایم که شرق‌شناسان دیگر بیدار شده و دریافته‌اند که دیر زمانی‌ست که از بررسی این دوره غفلت کرده‌اند.» (تاریخ شاهنشاهی هخامنشی، ا.ت.اومستد [اَلمشتاد]، ترجمه دکتر محمد مقدم، انتشارات امیرکبیر، 1384، ص 10)

حاصل بیداری این شرق‌شناسان، از جمله خارج سازی 34 هزار لوح کشف شده در سایت  ایلامی مجاور تخت جمشید در سال 1314 از ایران بود که علی‌رغم تعهد استرداد شش ماهه آن‌ها، به بهانه‌هایی که مستندات پی‌گیری آن موجود است، بعد از 70 سال و اندی بخشی از آن باز گردانده شد.

قابل توجه آن که برای یهودیان و سرمایه‌داران تاجر عتیقه در آمریکا و اروپا، ایران بهشتی شد که حاضر نبودند از آن بگذرند! مرحوم دکتر محمد مقدم- محقق مرتبط با بنگاه شرق‌شناسی دانشگاه شیکاگو- به صراحت در مقدمه کتاب «تاریخ شاهنشاهی هخامنشی»  اذعان می‌دارد که در کاوش‌ها برخی اسناد مورد بی‌مهری قرار گرفته است: «در سده‌‌های هفدهم و هجدهم میلادی نوشته‌های کتاب مقدس زیر نکته‌سنجی و خرده‌گیری پژوهند‌گان و فرزانگان در اروپا قرار گرفت و در همین هنگام پاره‌ای از نویسندگان بزرگ اروپا به نوشته‌های باستانی و دین و فرهنگ ایران و هند روی آوردند. برای جلوگیری از پیشرفت و گسترش این طرز فکر، دستگاه‌های دینی و سیاسی اروپا و سپس آمریکا کوشش و خرج بسیار نمودند که از راه پژوهش‌های تاریخی بنیاد نوینی را برای تاریخی جلوه‌دادن داستان‌های دینی خود استوار سازند. کاو‌ش‌های فراوان در سرزمین‌های کتاب مقدس پی‌در‌پی انجام گرفت. روی سرزمین‌ها و قوم‌ها و آثاری که یافت می‌شد نام‌های کتاب مقدس گذاشته شد. آن‌ چه برخلاف میل پیدا می‌شد یا به ‌دست فراموشی سپرده می‌گشت یا تعبیری دلخواه از آن می‌شد.» (تاریخ شاهنشاهی هخامنشی، ا.ت.اومستد (المشتاد)، ترجمه محمد مقدم، مقدمه مترجم، ص3)

بنابراین طبق آن چه این محقق مرتبط با بنگاه شرق‌شناسی دانشگاه شیکاگو عنوان می‌دارد این کاوشگران سلیقه و گرایش خود را در کشف اسناد کاملاً دخیل می‌داشته‌اند. این بدان معناست که محققان و پژوهشگران مستقل ایران برای همیشه و عامدانه از دسترسی به برخی اسناد محروم شده‌اند. در این رویکرد تاریخی همان‌گونه که بسیاری از مورخان از جمله دکتر محمد مقدم معترفند همه چیز بر محور اثبات هویت یهودیان بنا شده است و هیچ‌گونه ارتباطی با احیای شئونات تاریخی ملت ایران ندارد.

بزرگ‌نمایی‌ها و نادیده گرفتن‌ها با چه هدفی؟

در منابع ایرانی، کوروش بسیار کمرنگ است، یعنی نه در مورد وی غلوهایی از قبیل بیش‌قراولی حقوق بشر، کشورگشایی بدون خون‌ریزی یا دادگری و امثالهم وجود دارد و نه گزارش منفی پیرامون وی منعکس شده است. ابوریحان بیرونی در «آثارالباقیه» کوروش را صرفاً منصوب بهمن بر بابل می‌داند و می‌نویسد: «چون بخت‌النصر به بیت‌المقدس دست یافت و آن‌ جا را خراب کرد طایفه‌ای از یهود جلای وطن کردند و به پادشاه مصر پناهنده شدند و در کنف او اقامت جستند تا آن‌که زمان پادشاهی بطلمیوس فیلیدلفوس شد و او شنید که تورات کتابی است از آسمان نازل گشته و از این طایفه جست‌وجو کرد تا آن‌که ایشان را در شهری بیافت و شماره یهود در این‌وقت قریب به 000/300 بود؛ از این‌رو ایشان را به‌ سوی خود خواند و مسکن داد و ملاطفت بسیار کرد و اجازه داد که به بیت‌المقدس بروند و بیت‌المقدس را کوروش که عامل بهمن بر بابل بود ساخته بود و عمارت شام را به حال نخستین برگردانیده بود.» (آثار الباقیه، ابوریحان بیرونی، ترجمه اکبر دانا سرشت، انتشارات ابن‌سینا، 1321، ص29)

فردوسی حتی در این حد هم از کوروش سخن نگفته، در حالی‌که در شاهنامه از اسکندر با صفاتی همچون «خردمند»، «بیداردل»، «دورکننده ‌بدی‌ها»، «سازنده»، «آرام‌کننده کشور»، «شاهوار»، «با فر و فرهنگ»، «خوب‌چهر»، «خوب‌گفتار»، «دادگر»، «پیروزبخت»، «بخشنده و آشتی‌جو» یاد شده است (شاهنامه فردوسی، به کوشش جلال خالقی مطلق، دفتر پنجم، تهران، 1386، صص 523 الی آخر)

اگر کوروش آن بود که برخی به عرشش رسانده‌اند محال بود که فردوسی حتی نامی از وی نبرد و همچنین تا قبل از دو سده اخیر کسی «مشهد مادر سلیمان» را که از آن تاریخ تاکنون به عنوان مقبره کوروش تبلیغ می‌شود، نشناسد. کسی ادعا نکرده که کوروش در تاریخ وجود خارجی نداشته است بلکه فقط باید به ‌دور از پرخاشگری و توهین به صورت عالمانه و محققانه به این موضوع پرداخت ‌که چرا بعضی منابع غیرایرانی همچون مورخان یهود به‌طور غلوآمیز به وی پرداخته‌ و حتی تا جایگاه پیامبران ارتقایش داده‌اند (البته نباید فراموش کرد که این منابع دچار تناقضات فاحش در این زمینه‌اند)؛ بنابراین‌ آن‌‌چه از سوی جمعی از تاریخ‌پژوهان متأخر عنوان می‌شود بهره‌مندی خاص از کوروش و به‌طور کلی هخامنشیان در بیش از دو سده اخیر است.

به هر حال، چه کوروش والی منصوب شده بر بابل توسط بهمن (شاه شاهان) باشد و چه پادشاهی مسلط بر کل فلات ایران، نمی‌توان بزرگ‌نمایی و غلو در مورد وی را به سهولت نادیده گرفت. ظاهراً یکی از دلایل گرامی‌داشت کوروش ارائه خدماتی ویژه به اشرافیت یهود بوده است. در بیش از دو سده اخیر نیز این مسئله دست‌مایه امتزاج تاریخ باستان ایران با تاریخ یهود شده است. در این رابطه باید دید: اولاً آیا خدمت به اشرافیت یهود، خدمت به یهودیت به‌ عنوان یک دین الهی محسوب می‌شود؟ ثانیاً آیا قرابتی بین فعالیت‌های اقتصادی کوروش با اشرافیت یهود وجود داشته است یا خیر؟ و آخر این‌که حتی اگر در آن ایام اشرافیت یهود مستحق خدمت و استعانت بوده آیا امروز باید اجازه دهیم با تقطیع تاریخ باستان زمینه خدمتی دیگر برای آن‌ها مهیا شود؟

در پاسخ به پرسش اول باید گفت حتی تورات، اشرافیت یهود را مستحق مجازات می‌دانسته است که به مواردی از آن اشاره می‌شود:«تمامی رؤسای کهنه و قوم، خیانت بسیاری موافق همه رجاسات امت‌ها ورزیدند و خانه خداوند را که آن را در اورشلیم تقدیس نموده بود، نجس ساختند.» (تورات، کتاب دوم تواریخ ایام 14:36)؛ بنابراین در این زمان نه تنها توطئه‌گری‌های اشرافیت یهود به حد اعلای خود می‌رسد، بلکه به لحاظ اخلاقی، مالی و رفتاری، انحرافات و کژروی‌های جدی در میان آن‌ها رواج می‌یابد و از نگاه برخی تورات‌نگاران این جماعت را مستحق عذابی شدید می‌سازد. با نگاهی به کتاب «ارمیای نبی» درمی‌یابیم که در این زمان اشرافیت یهود در اورشلیم روی از دین حضرت موسی برتافته و راه انحراف و تباهی را در همه زمینه‌ها در پیش گرفته بود: «ای یهودا، شمار خدایان تو به ‌قدر شهرهای تو می‌باشد و بر حسب شماره کوچه‌های اورشلیم مذبح‌های رسوایی برپا داشتید؛ یعنی مذبح‌ها به جهت بخور سوزانیدن برای بعل» (تورات، کتاب ارمیای نبی، 11:13) همچنین با مروری بر دیگر بخش‌های تورات از جمله کتاب «حزقیال نبی» باب بیست و سوم می‌توان از میزان خشم و نفرت «یهوه» از حاکمان اورشلیم و نسبت‌هایی که به آنان داده می‌شود، مطلع شد.

مقاله تحقیقی «کوروش و یهودیان» به قلم دکتر اسماعیل سنگاری و دکتر علیرضا سلیمان‌زاده به این واقعیت گواهی می‌دهد که از نظر انبیای یهود آن ‌چه بر اشرافیت یهود در انتقال از اورشلیم به بابل آمده نتیجه گناهان این قوم بوده است: «بنابر عهد عتیق حتی یک یهودی هم در اورشلیم به انصاف رفتار نمی‌کرد. همه افراد چونان اسب‌های مستی بودند که برای زنان همسایه خود شیهه می‌کشیدند، قسم‌های دروغ می‌خوردند. مرتکب دزدی و زنا می‌شدند. هیچ‌کس حتی بر برادر خود رحم نمی‌کرد؛ لذا خداوند عذاب خود را بر این قوم ظالم نازل می‌کرد.» (کوروش و یهودیان، مهرنامه، شماره50، ص 144، نقل به مضمون از کتاب «ارمیای نبی» باب 7 ) اگر روایات تورات در این زمینه را درست بپنداریم، کمک به چنین جماعتی چه فضیلتی برای کوروش به‌حساب می‌آید تا وی را قهرمان و پیش‌قراول حقوق بشر بنامیم؟

در پاسخ به پرسش دوم باید گفت برخی اسناد حکایت از آن دارند که کوروش نیز همچون اشرافیت یهود به اموری مشغول بوده که مؤید اشتراکاتی است. در این زمینه می‌توان به الواح کشف شده در بابل اشاره کرد که در دانشنامه آشورولوژی و زبان‌شناسی به آلمانی ترجمه شده و در دسترس همگان قرار گرفته است. در این الواح کشف شده به فعالیت‌های مالی کوروش در مؤسسه اقتصادی «اگیبی» پرداخته شده که عبارت بوده است از اعطای وام‌ با بهره سی تا پنجاه درصد در ماه، خرید و فروش برده و اجاره دادن زنان تن فروش. (دانشنامه آشورولوژی و زبان شناسی، جلد3، دفتر سوم لایپزیک 1897)

همچنین به موجب لوح شماره 252 از سال هشتم پادشاهی کوروش در بابل، دختری به نام تابموتو به دلیل این‌که پدرش یک سکه طلا و ده سکه نقره به مؤسسه مالی یا رباخانه اگیبی بدهی داشت، به گرو گرفته شد تا زمانی که پدرش بدهی خود را تسویه کند (دختران به گروگرفته شده، برای بهر‌ه‌کشی جنسی اجاره داده می‌شدند تا خسارت تأخیر را جبران کنند) (همان)؛ البته اشرافیت یهود در مقاطع مختلف تاریخی، یک سیر را دنبال کرده است.

برای نمونه، ویل‌دورانت در کتاب «تاریخ تمدن» خود، علی‌رغم گرایش به یهودیت، از تنفر اروپاییان از اشرافیت یهود قبل از صنعتی شدن سخن می‌گوید: «رقابت‌های اقتصادی نیز در پس این خصومت‌های دینی پنهان بودند. در زمانی که به پیروی از احکام پاپ، رباخواری در میان مسیحیان حرام شمرده می‌شد، یهودیان تقریباً انحصار وام دادن و بهره گرفتن را در سراسر عالم مسیحیت در دست داشتند… یهودیان عموماً بهترین خبره‌های امور مالی شناخته شده بودند، در بسیاری از کشورها شاهان برای تنظیم اقتصاد کشور خود از ایشان استمداد می‌کردند و در این وضع قیافه آن یهودیان دولتمندی که مشاغل پرمنفعت را در دست داشتند و از مردم طلب مالیات می‌کردند آتش حقد و کینه عمومی را بر ضد ایشان برمی‌افروخت… شهر فرانکفورت امتیازات خاصی برای ایشان قائل شد، به شرط آن‌که بیش از 5/32 درصد بهره نگیرند، در حالی که نرخ بهره‌ای که به دیگران می‌پرداختند به 43 درصد می‌رسید.» (تاریخ تمدن، جلد 6، اصلاح دینی، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، صص 861-860)

بنابراین اشرافیت یهود عموماً با پادشاهان و حکام درمی‌آمیختند و ابزار اجرایی مظالم آنان می‌شدند. این موضوع آیا قابل تحقیق نیست که به چه میزان این کارکرد در روابط فی‌مابین کوروش و اشرافیت یهود نیز صادق بوده است؟ بر اساس روایت ویل‌دورانت، اروپای قرون چهاردهم و پانزدهم عمدتاً مجبور می‌شد به دلیل سودجویی اشرافیت یهود با غیرانسانی‌ترین شیوه‌ها، آنان را در محله‌های جدا افتاده‌ای مجتمع و ایشان را مجبور سازد که غیار (نشان مخصوص) به خود زنند. (همان، ص 862) بعضاً مردم به دلیل کینه‌ای که از اعمال سیاه اشرافیت یهود به دل می‌گرفتند در برابر مماشات حاکمان با آنان ایستادگی می‌کردند:«اسقف استراسبورگ به جرگه اتهام زنندگان پیوست و شورای شهر را مجبور کرد که برخلاف میل خود همه یهودیان را از شهر اخراج کند. توده مردم این اقدام را بیش از اندازه ملایم و دوستانه تشخیص دادند و شورای شهر را از کار برکنار کرد(ند) و شورای دیگری به جای آن نشاند(ند) که فرمان به دستگیری عموم یهودیان شهر داد.» (همان، ص864)

اکنون با توجه به این واقعیت که در طول ادوار مختلف تاریخی، اشرافیت یهود چه کارنامه‌ای از خود باقی گذاشته مناسب است تا نظری به نتایج همکاری‌های کوروش با این جماعت بیفکنیم و دریابیم که حمایت بی‌دریغ این شخصیت تاریخ باستان ما از آن‌ها، آیا نفع اقوام ایرانی مستقر در فلات ایران را در برداشته است یا خیر. در این مختصر قطعاً نمی‌توانیم به کودتای اشرافیت یهود علیه فرزندان کوروش و قتل هر دوی آن‌ها و روی کار آمدن داریوش بپردازیم، زیرا خود موضوعی است پردامنه و اختلافات اسنادی پیرامون آن فراوان است؛ لذا می‌بایست بررسی این تغییر و تحولات را به فرصتی دیگر موکول کنیم، اما بر اساس تورات بعد از روی کارآمدن داریوش (چه از طریق کودتای اشرافیت یهود و چه به صورت طبیعی) حمایت از این جماعت به حدی می‌رسد که گسترده‌ترین پشتیبانی‌های اقتصادی و سیاسی از آنان می‌شود تا جایی که جز چوبه دار در انتظار مخالفان اشرافیت یهود نبود: «پس حال ای تتنای والی ماورای نهر و شتربوزنای و رفقای شما و اَفَرسَکیانی که به آن طرف نهر می‌باشید از آن‌جا دور شوید و به کار این خانه خدا معترض نباشید.

اما حاکم یهود و مشایخ یهودیان این خانه خدا را در جایش بنا نمایند و فرمانی نیز از من صادر شده است که شما با این مشایخ یهود به جهت بنا نمودن این خانه خدا چگونه رفتار نمایید. از مال خاص پادشاه یعنی از مالیات ماورای نهر خرج به این مردمان بلاتأخیر داده شود تا معطل نباشند و مایحتاج ایشان را از گاوان و قوچ‌ها و بره‌ها به جهت قربانی‌های سوختنی برای خدای آسمان و گندم و نمک و شراب و روغن بر حسب قول کاهنانی که در اورشلیم هستند روز به روز به ایشان بی‌کم و زیاد داده شود تا آن‌که هدایای خوشبو برای خدای آسمان بگذارند و به جهت عمر پادشاه و پسرانش دعا نمایند و دیگر فرمانی از من صادر شده که هرکس که این حکم را تبدیل نماید از خانه او تیری گرفته شود و او بر آن آویخته و مصلوب گردد و خانه او به سبب این عمل مزبله بشود و آن خدا که نام خود را در آن‌جا ساکن گردانیده است هر پادشاه یا قومی را که دست خود را برای تبدیل این امر و خرابی این خانه خدا که در اورشلیم است دراز نماید هلاک سازد. من داریوش این حکم را صادر فرمودم پس این عمل بلاتأخیر کرده شود.» (تورات، کتاب عزرا، 12-6:6) به طور قطع مبنای صدور چنین احکامی هرچه باشد توجه به حقوق بشر نبوده است؛ زیرا بر اساس کدام حقوق بشر مجازات مخالفت با اعمال سیاه اشرافیت یهود چوبه دار و تخریب کاشانه خانواده‌اش می‌تواند باشد؟! حتی اگر نسبت به برخی اسناد تشکیک کنیم که همکاری اقتصادی بین کوروش و این جماعت مبنای آزادی‌های اعطایی به آنان نبوده، پذیرش این میزان خشونت به‌سهولت قابل هضم نخواهد بود که چرا مخالفان ایرانیِ اعمال ضد‌‌انسانی اشرافیت یهود که تورات نیز از آن‌ها برائت می‌جوید تا این حد مورد غضب قرار می‌گیرند، مگر آن‌که منافع مشترک سیاسی و اقتصادی در بین بوده باشد.

پر‌واضح است که در سایه چنین حکمی چه زمینه مناسبی برای این جماعت فراهم آمده است. همچنین می‌توان تصور کرد که خوی برتری‌طلبی نژادی، زراندوزی، توطئه‌گری و مفسده‌جویی اشرافیت و کاهنان یهود تا چه حد می‌توانست موجبات ناراحتی و انزجار اقوام ایرانی شود و جامعه ایرانی را به ‌سان دیگ جوشانی کند تا مترصد فرصتی برای خلاصی یافتن باشد. تنها با در‌نظر گرفتن چنین سابقه‌ای است که می‌توان شناخت دقیق و عمیق‌تری از واقعه «پوریم» در زمان خشایارشا به دست آورد. به احتمال قوی می‌توان گفت ماجرای پوریم جز سرکوب بیرحمانه و خونین اقوام ایرانی به جان آمده از حاکمیت و سلطه اشرافیت یهود بر دستگاه سلطنتی و نیز ظلم و جور و فساد این جماعت تحت حمایت شدید حکومت و برخوردار از آزادی عمل کامل، نیست.

این مسئله تا حدود زیادی با سیر تاریخی حوادث و رویدادهای پس از قتل کمبوجیه و بردیا و به‌دست‌گیری قدرت توسط داریوش همخوان و هماهنگ است؛ لذا می‌توان پذیرفت که تحرکاتی در دل جامعه ایرانی برای خلاصی از وضعیت موجود و پایان دادن به ظلم و فساد اشرافیت یهود مهاجر به این سرزمین، شکل گرفته باشد و اتفاقاً آگاهی از چنین جنبش‌ها و نهضت‌های در حال اوج‌گیری است که این جماعت پیوند‌خورده با دربار را به فکر سرکوب آن‌ها قبل از رسیدن به مرحله نهایی می‌اندازد و لذا آن قتل‌عام گسترده سرپوش گذاشته شده در تاریخ، روی می‌دهد؛ برهمین اساس در کتاب «استر» تورات، داستان‌پردازی گسترده‌ای در این باره صورت گرفته تا ضمن پنهان نگه داشته شدن ریشه‌های تنفر ملت ایران از اشرافیت یهود، روایت این جنایت به گونه‌ای بیان شود که این جماعت در کشتار «مبغضان» خویش محق جلوه‌گر شوند.

 البته تلاش برای وارونه جلوه‌دادن این رخداد به دلیل ناشیانه بودن، با تناقضات بسیار همراه است و با اندک تأمل می‌توان به حاق واقعیت نزدیک شد: «و یهودیان در شهرهای خود در همه ولایت‌های اخشورش پادشاه جمع شدند تا بر آنانی که قصد اذیت ایشان داشتند دست بیندازند و کسی با ایشان مقاومت ننمود؛ زیرا که ترس ایشان بر همه قوم‌ها مستولی شده بود و جمیع رؤسای ولایت‌ها و امیران و والیان و عاملان پادشاه، یهودیان را اعانت کردند؛ زیرا که ترس مردخای بر ایشان مستولی شده بود… و یهودیان در دارالسلطنه شوشن پانصد نفر را به قتل رسانیده هلاک کردند… و پادشاه به استر ملکه گفت که یهودیان در دارالسلطنه شوشن پانصد نفر و ده پسر هامان را کشته و هلاک کرده‌اند پس در سایر ولایت‌های پادشاه چه کرده‌اند. حال مسؤل (خواسته) تو چیست که به تو داده خواهد شد و دیگر چه درخواست داری که برآورده خواهد گردید.

استر گفت اگر پادشاه را پسند آید به یهودیانی که در شوشن می‌باشند اجازت داده شود که فردا نیز مثل امروز عمل نمایند و ده پسر هامان را بر دار بیاویزند… و یهودیانی که در شوشن بودند در روز چهاردهم ماه آذار نیز جمع شده سیصد نفر را در شوشن کشتند لیکن دست خود را به تاراج نگشادند و سایر یهودیانی که در ولایت‌های پادشاه بودند جمع شده برای جان‌های خود مقاومت نمودند و چون هفتاد و هفت هزار نفر از مبغضان خویش را کشته بودند از دشمنان خود آرامی یافتند اما دست خود را به تاراج نگشادند… و آن روزها را در همه طبقات و قبایل و ولایت‌ها و شهرها به یاد آورند و نگاه دارند و این روزهای فوریم از میان یهود منسوخ نشود و یادگاری آن‌ها از ذریت ایشان نابود نگردد… تا این دو روز فوریم را در زمان معین آن‌ها فریضه قرار دهند چنان‌که مردخای یهودی و استر ملکه بر ایشان فریضه قرار دادند و ایشان آن را بر ذمه خود و ذریت خویش گرفتند به یادگاری ایام روزه و تضرع ایشان. پس سنن این فوریم به فرمان استر فریضه شد و در کتاب مرقوم گردید.» (تورات، کتاب استر، باب نهم)

به نظر نمی‌رسد رسیدن به پاسخ این پرسش کار چندان دشواری باشد که آیا انجام شدن چنین جنایت هولناکی در مورد ملت ایران حاصل توجه کوروش و داریوش به حقوق بشر بوده است یا دست‌یابی به سودهای کلان در به کارگیری اشرافیت یهود؟

حتی اگر افرادی در سندیت احکام شداد و غلاظ داریوش در دفاع از اشرافیت یهود تشکیک کنند (که به دلیل انعکاس آن در تورات، چندان ساده نخواهد بود) باید بتوانند ترجیح این مهاجران نه چندان خوشنام بر ملت ایران توسط هخامنشیان را نیز به گونه‌ای تبیین نمایند!

اما درباره ادعای فتح بدون جنگ بابل در 7 ابان (29 اکتبر) 539 پیش از میلاد که صرفاً تکرار ادعای حاکم مهاجمی به قلمرو سایر کشورهاست، خوانندگان گرامی را به مقاله تحقیقی دکتر اسماعیل سنگاری و دکتر علیرضا سلیمان‌زاده مندرج در شماره 50 مهرنامه ارجاع می‌دهیم: «در استوانه کوروش بخشی از واقعیات نادیده گرفته شده است. هرچند در متن استوانه کوروش سخن از این است که شهر بابل بدون کوچکترین نبرد فتح شده، اما در سالنامه نبونید از درگیری سپاهیان کوروش با سربازان نبونید سخن به میان آمده است … قتل عامی که پس از نبرد اوپیس به دست سپاهیان صورت گرفت حاکی از آن است که ارتش بابل در این زمان به‌شدت در برابر مهاجمان پارسی مقاومت کرده است.

متن کامل سالنامه نبونید چنین است: «در ماه تشتریتو وقتی کوروش در اوپیس در ساحل دجله [با بابلی‌ها] جنگیده، سپاه اکد (بابل) در هم‌شکست. او (کوروش) مردم را کشت و دست به غارت برد.» … اگر به متن سالنامه نبونید توجه کنیم درمی‌یابیم که در متن سالنامه به صورتی آگاهانه فرماندهی عملیات سقوط بابل به یکی از فرماندهان کوروش محول شده است؛ زیرا عقیده بر این است که کوروش از قبل مطلع بوده که افراد تحت فرمان اوگبارو به محض ورود به بابل دست به غارت این شهر ثروتمند خواهند زد؛ از این رو، خود در این عملیات عامدانه شرکت نکرد تا بدنامی بزرگی دامن‌گیر او نشود. کوروش ده روز بعد وارد شهر بابل شد.» (مهرنامه، شماره 50، ص 145)

متأسفانه در ادامه تاریخ پردازی 2500 ساله با محوریت هخامنشیان برای ملت ایران که دکتر محمد مقدم به‌درستی از آن به عنوان تاریخ بابل و یهود در این عصر یاد می‌کند، در چند سال اخیر با ابداع دیگری به نام هفتم آبان مواجهیم. باید پرسید روز در هم ‌شکستن مقاومت بابل یا روز آزادی اشرافیت یهود، آزادی عمل دادن به این جماعت و اذن کوچ یافتن آنان از بابل به فلات ایران، کدام دستاورد را برای اقوام ایرانی داشته است که سالروز آن می‌بایست هر ساله گرامی داشته شود؟! آیا جز ترویج رباخواری، برده‌داری، تن‌فروشی و … و در نهایت قتل‌عام ایرانیان که به این مظالم اقتصادی، اجتماعی معترض بوده‌اند، ره‌آورد دیگری را‌ می‌توان برای این واقعه منظور داشت؟

آیا امروز توسط خود اروپاییان، حمایت برخی پادشاهان و حکمرانان قرن پانزدهم اروپا از اشرافیت یهود در آن خطه گرامی داشته می‌شود؟ همان‌گونه که تاریخ ویل‌دورانت حکایت می‌کند این جماعت در قرون چهاردهم و پانزدهم میلادی به دلیل سودجویی با تمسک به شیوه‌های ضدبشری، مطرود و منفور توده‌‌های مردم بودند و در غالب کشورهای اروپایی ارتباطات آن‌ها را با متن جامعه محدود می‌ساختند: «ده هزار یهودی ساکن رم اکنون (1555) مجبور بودند در محله یهودی‌نشین که یک کیلومتر مربع وسعت داشت، زندگی کنند… این محله در دیوارهای عبوس و تیره‌ای محصور بود که دروازه‌های آن نیمه شب بسته و سپیده صبح باز می‌شدند، و یکشنبه‌ها و تعطیلات مسیحی دروازه‌ها به‌کلی بسته می‌ماندند. در خارج از محله، یهودیان مجبور بودند جامه مشخصی دربر داشته باشند- مردان کلاه زرد و زنان چادر یا غیار زرد داشتند.» (تاریخ تمدن، ویل دورانت، جلد 6، اصلاح دینی، 1368، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، ص870) آیا امروز کسی برای سالروز این تغییر شرایط اشرافیت یهود در اروپا جشن می‌گیرد یا به عکس سعی می‌شود تاریخ طولانی تنفر ملت‌ها از این جماعت به فراموشی سپرده شود؟

دست‌اندازی به تاریخ باستان ایران و تقلیل دادن آن به دو هزار و پانصد سال برای خدمتی بزرگ به بشریت پول‌پرست یعنی همان اشرافیت یهود کم بوده که اکنون باید روز آزادی آنان از بابل به عنوان روز ملی ما ایرانیان ترویج شود؟! به این میزان عِرق ملی!! برخی می‌بایست جداً تبریک گفت! با استمرار این‌گونه بهره‌برداری‌ها از تاریخی «هخامنشی محور» بر اهل نظر روشن‌تر خواهد شد که در پس این میزان غلو کردن‌ها درباره کوروش و به‌ طور کلی هخامنشیان به هیچ وجه قصد حتی تجلیل از پادشاهان این سلسله نیست، بلکه بزرگ‌نمایی برشی خاص از تاریخ باستان ایران صرفاً با هدف جعل واقعیت‌ها و در نهایت تکریم اشرافیت یهود کوچ داده شده به فلات ایران و قلمداد کردن آنان به عنوان منشأ شکل‌گیری تمدن در این خطه، صورت می‌گیرد.

آیا این نکته جای تأمل ندارد که چرا مدعیان علاقه‌مندی به تاریخ تمدن ایران حتی حاضر نیستند روز تولد کوروش را مطرح سازند بلکه تمام همت خود را بر بزرگداشت روز برداشته شدن محدودیت‌ها از اشرافیت منحط یهود که در تورات نیز بسیار مذمت شده‌اند، قرار داده‌اند و کوشش می‌کنند تا چنین روزی را به عنوان روز ملی ایرانیان ترویج نمایند؟!

انتهای پیام/



Source link

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *