چگونه «بازی با ریسک بالا»ی اسرائیل را خنثی کنیم؟ | روزهای پیش رو سرنوشتساز است
به گزارش همشهری آنلاین وطن امروز در یادداشتی با عنوان « چگونه «بازی با ریسک بالا»ی اسرائیل را خنثی کنیم؟» نوشت:
پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و از بین رفتن «نظام دوقطبی»، ایالات متحده که خود را فاتح جنگ سرد تلقی میکرد، درصدد ایجاد یک رژیم امنیتی هژمونیک مبتنی بر «تکقطب آمریکا» بود؛ رویکردی که از سوی «جرج هربرت بوش» رئیسجمهور وقت این کشور اتخاذ شد. در نظم نوین جهانی مورد نظر او که در ساختار نوین تکقطبی جا میگرفت، آمریکا باید در رأس هرم قدرت جهانی به عنوان هژمون پایدار میماند و به دنبال ابقای ساختار تکقطبی جهان در مناطق مختلف بود.
منطقه غرب آسیا در طول تاریخ، بحرانها و جنگهای بسیاری را تجربه کرده، بویژه از قرن ۱۹ میلادی محل رقابت و مداخله قدرتهای بزرگ بوده است. در واقع این منطقه، برای سالهای متمادی یکی از بینالمللیترین نقاط جهان بوده است. تحولات متعددی که در غرب آسیا شکل گرفته نیز متاثر از همین اهمیت برای قدرتهای بزرگ بوده است. از این رو نظم امنیتی حاکم بر این منطقه میتواند نقشی اساسی در ساختار امنیت بینالمللی داشته باشد. پس از پایان جنگ سرد و ورود جهان به فضای نوین مبتنی بر هژمونی ایالات متحده، ماهیت و شدت نفوذ قدرتهای بزرگ در مجموعههای امنیتی منطقهای تا حد زیادی تغییر کرد. بر اساس این بازتعریف، ایالات متحده با در نظر گرفتن منطقه غرب آسیا به عنوان یکی از مناطق آشوبناک که میتواند به قلب امنیت جهانی بدل شود، با پیگیری انواع اقدامات نظیر طرحهایی چون خاورمیانه بزرگ و خاورمیانه جدید، تغییر حکومت در کشورهای غیرهمسو و در محاصره راهبردی قرار دادن آنها، تلاش کرد کنترل موثری بر این منطقه اعمال کند.
در جهان پس از جنگ سرد شاهد مرحله نوینی از هژمونیسم آمریکایی هستیم که در آن دولت آمریکا در عرصهای گستردهتر به ترسیم نظم هژمونیک بویژه در مناطق حساس جهان میپردازد. به عنوان مثال، با تهاجم ارتش عراق به کویت در ۱۲ آگوست ۱۹۹۰ میلادی، این دولت آمریکا بود که برای نجات نظم مدنظر خود وارد معرکه شد و کشورهای منطقه – مانند ایران، عربستان و ترکیه – را تحت تاثیر مستقیم این بحران امنیتی قرار داد. روند ایجاد یک منظومه امنیتی جدید که مقوم هژمونی جدید باشد، در سالهای پس از حمله نظامی ائتلاف به رهبری ایالات متحده به عراق، به دلایل مختلف از جمله ایجاد یک ائتلاف امنیتی جدید در غرب آسیا که بعضی صاحبنظران نام «جبهه مقاومت» بر آن گذاردند، دستخوش تغییرات جدی شد و به نوعی مجموعه امنیتی منطقه را که مورد نظر آمریکا بود به چالش کشید.
در سومین دهه قرن بیست و یکم علائمی دیده میشود که گویای آن است قدرت هژمون در یکی از راهبردیترین مناطق دنیا به صورت جدی در حال افول است. برخی شاخصهای مورد نظر در این منطقه به سرانجام مطلوب نرسیده و آمریکا و اسرائیل همچنان به عنوان خطرات اصلی نزد مردم و رهبران منطقه تلقی میشوند.
از آغاز درگیری اعراب و اسرائیل، همه کشورهای عرب رسما با موجودیت رژیم مخالف بودند. در حالی که رژیم صهیونیستی و کشورهایی مانند مصر، سوریه، اردن، عراق و لبنان چندین بار وارد جنگ شده بودند، نقش کشورهای عرب دورتر در نبرد نظامی تا حدی سطحی بود. پیمان صلح مصر و رژیم در سال ۱۹۷۹ میلادی به طور چشمگیری، معادلات سیاسی غرب آسیا را تغییر داد و مرکز ثقل روابط اعراب – اسرائیل را از کشورهای خط مقدم دور کرد. در سالهای بعد، تمام تلاشهای ایالات متحده و برخی کشورهای عرب نظیر عربستان برای زمینهسازی ایجاد روابط آشکار با اسرائیل به دلایل مختلف، به نتیجه نرسید تا اینکه در نهایت آگوست ۲۰۲۰ میلادی، ایالات متحده به همراه اسرائیل و امارات به طور مشترک توافقنامه عادیسازی روابط را اعلام کردند. بر همین اساس، یک ماه بعد پیمان آبراهام امضا شد و بحرین و سودان نیز به آن پیوستند.
با این حال، تحولات سالهای اخیر پس از امضای پیمان آبراهام – از جمله بالا گرفتن اختلافات میان ریاض و واشنگتن – میتواند مؤید این مساله باشد که علنیسازی روابط کشورهای عرب با اسرائیل و مشخص شدن رویکرد کشورهای عرب و غیرعرب – به طور خاص ترکیه – نسبت به اسرائیل، موجب همگرایی و پذیرش بیش از پیش محور مقاومت در میان افکار عمومی منطقه غرب آسیا شده است. «انستیتوی آلمان برای روابط بینالملل و امور امنیتی» در یک نظرسنجی از شهروندان سوری و عراقی، همراهی ۶۸ درصدی افکار عمومی با اقدامات جبهه مقاومت را گزارش کرده است.
بررسی بسیاری از شاخصهای مورد نظر در تحول منظومه امنیتی غرب آسیا نشان میدهد اهدافی که در پیمان آبراهام مد نظر بود به طور کامل اجرا نشده است. به عنوان مثال، یکی از مسائل ناخوشایند برای جبهه مقاومت در دهه گذشته، فاصله گرفتن «حماس» از این جریان بود به طوری که این گروه در بحران سوریه، در مقابل سیاستهای کلی جبهه مقاومت قرار گرفت و خواهان تغییر نظام این کشور و سقوط بشار اسد شد اما به نظر میرسد با علنی شدن روابط امارات و بحرین با اسرائیل و آشکار شدن سازش رهبران عرب با اسرائیل در پیمان آبراهام، گروههای مقاومت فلسطینی کاملا اهمیت محوریت ایران در حمایت از فلسطین را ذکر میکنند و همین مساله موجب تقویت جبهه مقاومت و نقشآفرینی فعال گروههایی مانند «جهاد اسلامی» شده است.
نمای کلی منطقه غرب آسیا در سالهای اخیر، حضور ۲ گروه از بازیگران تجدیدنظرطلب و حامی وضع موجود است. ایران به عنوان مرکز جبهه مقاومت و رهبر گروه نخست، با مهیا بودن شرایطی از قبیل خلأ قدرت و چالشهای ایالات متحده و متحدانش در منطقه و فرصتهای جدید ناشی از بیداری اسلامی و مدیریت بحران در عراق در جهت بازتعریف نظم منطقهای و رژیم امنیتی حرکت میکند. در طرف دیگر، ائتلافی با حضور بازیگرانی از جمله رژیم صهیونیستی تحت حمایت ایالات متحده حضور دارد و تقابل ایدئولوژیک – ژئوپلیتیک این ۲ گروه، در جهت تاثیر در نظم منطقهای و امنیتی غرب آسیا قابل مشاهده است.
عملیات توفانالاقصی در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ تغییرات بنیادینی را در چارچوب امنیتی منطقه غرب آسیا ایجاد کرد و به گواه فعالان سیاسی و کارشناسان بینالملل، مدل جدیدی از طراحی مرزهای ملی را روی میز گذاشت؛ موضوعی که ابتدا با غافلگیری و آسیب جدی رژیم صهیونی آغاز شد ولی راهبرد «بازی با ریسک بالا» که از سوی بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر رژیم در پیش گرفته شد، مسیر را تغییر داد و دستاوردهای امنیتی مهمی برای رژیم – نظیر سقوط دولت سوریه و آسیب جدی به مقاومت لبنان – ایجاد شد.
در چنین شرایطی، شبکه مقاومت نیاز به بازطراحی راهبردهای خود در قبال تحولات منطقه دارد. همانطور که سقوط حکومت در سوریه منجر به تسریع در انجام عملیات نظامی از سوی تلآویو علیه تهران شد، مسیر پیش رو نیز نشان میدهد امنیت و منافع ملی کشورمان با سرنوشت شبکه مقاومت گره خورده است؛ یعنی تضعیف یا تقویت هرکدام از بخشهای این شبکه در صنعا، غزه، بیروت، خارطوم، آواگادوگو، بغداد و سایر نقاط منطقه و جهان، تاثیر مستقیم بر ضعف یا تقویت امنیت ملی ایران دارد. در همین راستا، شبکه مقاومت را باید «یک تیم واحد» دانست که نمیتواند و نباید به صورت جداگانه با راهبردهای طرف اسرائیلی مقابله کند؛ همانطور که تلآویو هم به صورت مشترک با آمریکا و اروپا اقدام به عملیات علیه شبکه مقاومت میکند.
روزهای سرنوشتساز پیش رو اگر با یک متغیر راهبردی از سوی شبکه مقاومت همراه شود، قطعا منجر به ایجاد یک نظم امنیتی جدید در غرب آسیا میشود که تثبیتکننده جایگاه ایران به عنوان قدرت منطقهای و زمینهساز بازیگری ایران به عنوان یک بازیگر فرامنطقهای خواهد بود. اقدام نظامی – امنیتی علیه هر کدام از بخشهای شبکه مقاومت باید با واکنش «تمام» شبکه مقاومت روبهرو شود.