نظریه استاد دانشگاه پرینستون در باره پایان توهم آزادی بیان مطلق / وقتی آزادی بیان دموکراسی را بر باد می‌دهد / حقیقت گمشده بازار ایده های الگوریتمی


گروه اندیشه: گزارش زیر خلاصه ای از مقاله دکتر زینب توفکچی، استاد جامعه‌شناسی دانشگاه پرینستون به نشانی Tufekci, Zeynep. “It’s The (Democracy-Poisoning) Golden Age Of Free Speech.” Wired ۱۶.۰۱. ۲۰۱۸  است که در سایت دانشکده منتشر شده است. توفکچی، معتقد است که عصر دیجیتال و شبکه‌های اجتماعی، پایان سانسور یا تحقق آزادی بیان مطلق نیست؛ بلکه آن را پیچیده‌تر و پنهان‌تر کرده است. تو فکچی استدلال می‌کند که در گذشته، سانسورگران با بستن گلوگاه‌های انتشار، عمل می‌کردند مانند تهدید مستقیم گزارشگر . اما در عصر پلتفرم‌ها، اگرچه هر شهروندی می‌تواند محتوا منتشر کند، الگوریتم‌ها و عملیات پنهان مانند کمپین‌های آزار آنلاین، ربات‌های اینترنتی، و پست‌های تاریک، کار همان سانسورچی‌های قدیمی را انجام می‌دهند. این ابزارهای جدید با دستکاری اعتماد عمومی، ترویج هدفمند اطلاعات غلط برای پرت کردن حواس و افزایش هزینه روانی حرف زدن از طریق آزار آنلاین ، باعث می‌شوند که صدای مخالفان در سیل عظیم محتوا گم شود یا اساساً به مخاطب هدف نرسد چنانکه در انتخابات ۲۰۱۶ آمریکا رخ داد . توفکچی نتیجه می گیرد که آزادی بیان تنها یک هدف نیست، بلکه یک وسیله برای ارتقاء آگاهی عمومی است. از آن جا که الگوریتم‌ها بر اساس «تعامل» و نه «حقیقت یا کیفیت» طراحی شده‌اند، جامعه باید با تصمیم‌گیری‌های سیاسی و ساختاری شبیه به قانون‌گذاری در مورد ایمنی خودرو یا حذف سرب از بنزین ، قوانین جدیدی برای نظارت بر این پلتفرم‌ها و بازطراحی الگوریتم‌ها بنویسد. این گزارش در زیر از نظرتان می گذرد: 

****

فقط دوربین یک موبایل و یک حساب کاربری در شبکه‌های اجتماعی کافی است تا کاربری معمولی بتواند در پوشش زنده‌ی یک حادثه، هم‌سنگ شبکه‌ای مانند سی‌ان‌ان مخاطب جذب کند؛ اما آیا باید این وضعیت را نشانه‌ی فرارسیدن عصر آزادی بیان مطلق و پایان دوران سانسور دانست؟

زینب توفکچی، جامعه‌شناس و استادیار دانشگاه کلمبیا، معتقد است که هیچ‌گاه آزادی بیان به اندازه‌ی امروز، با چالش‌های پیچیده روبه‌رو نبوده است. او در این مقاله تأثیر تحولات پلتفرم‌های دیجیتال بر مفهوم آزادی بیان را بررسی می‌کند و می‌پرسد: آیا الگوریتم‌های شبکه‌های اجتماعی اکنون همان کار سانسورچی‌های رسمی دیروز را انجام می‌دهند؟

سانسورچی‌های دیروز، الگوریتم‌های امروز

در بسیاری از ادوار عصر مدرن، ساده‌ترین و مؤثرترین راه برای جلوگیری از نشر یک ایده قطع دسترسی به رسانه‌ها بود؛ از تعطیلی روزنامه‌ها تا تهدید مدیران رسانه یا حتی نشاندن یک سانسورچی در تحریریه و دست‌آخر، اگر هیچ یک از این‌ها کارگر نمی‌افتاد، می‌شد به‌سادگی اسلحه‌ای بر شقیقه‌ی گوینده نهاد. توفکچی، برای این روش آخر نمونه‌ای را هم یادآوری می‌کند: در بهار ۱۹۶۰، بعد از کودتای افسران ارتش در ترکیه، بلافاصله تمام برنامه‌های رسانه‌های ملی زیر ضرب سانسور و کنترل رفت، اما دو هفته‌ی بعد باید بازی حساس تیم ملی فوتبال ترکیه و اسکاتلند را به شکل زنده پخش می‌کردند. راه‌ حل نظامی‌ها برای اینکه گزارشگر در حین گزارش دست از پا خطا نکند و «حرف سیاسی»‌ نزند چند قبضه سلاح بود که به‌ سوی گزارشگر نشانه می رفت تا مطمئن شوند او فقط درباره‌ی فوتبال حرف می‌زند.

توفکچی معتقد است تا پیش از عصر دیجیتال گلوگاه‌های انتشار آزاد اطلاعات در اختیار گروه‌های کوچکی بود، اما این نسخه اکنون بی‌اعتبار شده است. در اوت ۲۰۱۴، یک شهروند فقط با دوربین موبایلش تظاهرات فرگوسن در میسوری را چنان پوشش داد که برای نیم‌ساعت تعداد بیننده‌هایش از شبکه‌ی سی‌ان‌ان بیش‌تر بود. وقتی یک جنایتکار جنگی کرواتِ در دادگاه جام زهر را سر کشید، ظرف چند دقیقه شاهدان دادگاه این اتفاق را در تمام شبکه‌های اجتماعی مخابره کردند.

پس در جهان به‌هم‌متصل امروز به‌ نظر باید سانسور غیرممکن شده باشد، چنانکه گویی وارد دوران طلایی آزادی بیان شده‌ایم! به باور توفکچی، این البته به شرطی است که فقط به آنچه می‌بینیم اعتماد کنیم. او می‌پرسد اما آیا آنچه می‌بینیم خود واقعیت است؟ آیا با ویدئویی دستکاری‌شده مواجه نیستیم؟ چطور باید مطمئن بود آنچه می‌بینیم کار لشکر سایبری روسیه نیست یا محصول ترول‌های دست‌راستی؟

در عین‌ حال چه تضمینی وجود دارد ویدئویی که یک شهروند ساخته دیده شود و در خیل عظیم محتوای صدها میلیون کاربر اینترنت گم نشود؟ آیا این الگوریتم‌های شبکه‌های اجتماعی و پلتفرم‌ها نیست که تعیین می‌کند کدام ویدئو یا محتوا به کاربران نشان داده شود؟ و در مرحله‌ی بعد، اگر کاربری در دنیای بی‌رحم قرعه‌کشی الگوریتم‌ها بختش بزند و دیده شود، معلوم نیست محتوایش به کدام مخاطب نمایش داده می‌شود. به مخاطبی که محتوای او را می‌پسندد یا از آن متنفر است؟ چه تضمینی وجود دارد با هزاران پیام و اظهارنظر ترول‌ها یا تهدید به افشای اطلاعات شخصی‌اش مواجه نشود؟ آیا قرارگرفتن در چنین وضعیت‌هایی همان لحظه‌ای نیست که گویی با همان هسته‌های سخت قدرت سرکوبگر پیشین مواجه شده‌ایم، آن‌هم تنها برای اینکه نظرمان را بیان کرده‌ایم؟

او می‌پرسد این فضای عمومی الگوریتمی چه چیزی پیشِ روی ما می‌گذارد؟ مدافعان الگوریتم‌های شبکه‌های اجتماعی معتقدند همه‌ی ابزارها برای بیش‌ترین تعامل طراحی شده‌اند؛ با این‌ حال توفکچی می‌گوید واقعیت عملکرد این الگوریتم‌ها را می‌توان در گزارش خبرساز نوامبر ۲۰۱۶ دید: «گزارش‌های جعلیِ جنجالی مربوط به انتخابات در فیس‌بوک بیش از مجموع گزارش‌های انتخاباتی ۱۹ رسانه‌ی معتبر، تعامل مخاطبان را (لایک، اشتراک‌گذاری و نظر) جذب کردند.»

نظریه استاد دانشگاه پرینستون در باره پایان توهم آزادی بیان مطلق / وقتی آزادی بیان دموکراسی را بر باد می‌دهد / حقیقت گمشده بازار ایده های الگوریتمی
سخنرانی مارک زاکربرگ، بنیانگذار فیسبوک در سال ۲۰۱۸ (Anthony Quintano)

وقتی رد سانسور را گم می‌کنیم

در عصر شبکه‌های اجتماعی و اینترنت، سانسور دیگر به معنای ساکت‌کردن مستقیم گوینده نیست. توفکچی می‌گوید سانسور امروز کار خود را با دستکاری مسئله‌ی اعتماد و جلب توجه به اخبار جعلی پیش می‌برد. حالا سانسور می‌تواند کارزارهای هماهنگ‌شده‌ی آزار و اذیت آنلاین باشد که با دامن‌زدن به خشم عمومی، هزینه‌ی حرف‌زدن را برای گوینده چنان بالا می‌برد تا وادار به سکوتش کند. در واقع، اکنون بریده‌ی یک ویدئوی دستکاری‌شده، پخش گسترده‌ی اطلاعات غلط با هدف پرت‌کردن حواس رسانه‌های پایبند به اصول، حمله‌ی هماهنگ با استفاده از ربات‌های اینترنتی و ساخت هشتگ‌های جعلی کار همان اسلحه‌ی روی شقیقه برای اعمال سانسور را می‌کند.

از سوی دیگر، همین تاکتیک‌ها سبب می‌شود پلتفرم‌های بزرگ دیگر جایی برای تعامل لذت‌بخش نباشند، بلکه به اجتماعی آزاردهنده و فرساینده برای کاربران بدل شوند. توفکچی می‌گوید اکنون شبکه‌های اجتماعی حتی ایده‌ی قدیمی «بازار ایده‌ها»‌ی جان استوارت میل را هم به کناری رانده است؛ میل معتقد بود حقیقت همیشه در رقابت با باقی ایده‌ها خود را نشان خواهد داد و سرآمد می‌شود، اما گسترش سرسام‌آور و ویروس‌مانندِ اخبار جعلی جایی برای سرآمد شدن حقیقت نگذاشته است.

نمی‌توان با اطمینان گفت که حقیقت همیشه راه خود را از میان سیل اطلاعات نادرست پیدا می‌کند، چون اساساً نمی‌دانیم آن ها کجا، چگونه و برای چه مخاطبی منتشر شده‌اند. مارک زاکربرگ بارها گفته است مأموریت فیس‌بوک وصل‌کردن مردم جهان به یکدیگر است.  بسیاری از پژوهشگران این نگاه را نه تنها ساده‌انگارانه، بلکه از اساس اشتباه می‌دانند. توفکچی می‌نویسد این اتصال لزوماً فضیلت نیست. فیس‌بوک فقط ابزار پیوند دموکراسی‌خواهان خاورمیانه یا علاقه‌مندان بازی‌های ویدیویی نیست، بلکه نژادپرستان افراطی را هم به‌راحتی گرد هم می‌آورد. اکنون آنها شبکه‌هایی دارند که به‌مراتب مؤثرتر، منسجم‌تر و سازمان‌یافته‌تر از گذشته عمل می‌کند. همین پلتفرم به رادیکال‌های بودایی در میانمار نیز این امکان را داد که پیام‌های نفرت‌پراکن و تحریک‌آمیز خود را گسترده‌تر منتشر کنند و این نقشی مستقیم در شکل‌گیری یکی از بزرگ‌ترین بحران‌های پناهجویی جهان ایفاء کرد.

در گذشته، صداهای مخالف و حاشیه‌ای به‌سختی ممکن بود شنیده شوند. رسانه‌های جریان اصلی، که از سوی گروهی محدود از سردبیران در شهرهایی همچون نیویورک و واشنگتن اداره می‌شدند، عملاً دروازه‌بانانی بودند که تصمیم می‌گرفتند چه صدایی پخش شود و چه صدایی نه. اگر صدای اعتراضی می‌خواست شنیده شود، باید آن‌قدر قوی، پرهزینه و خیره‌کننده می‌بود که رسانه‌ها نتوانند آن را نادیده بگیرند. بر همین اساس، توفکچی می‌گوید در آن دوران، دست‌کم هر فعال سیاسی می‌توانست تصور کند همان چیزی را می‌بیند که مردم دیگر می‌بینند. اما امروز، در دنیای شبکه‌های اجتماعی، حتی نخبگان سیاسی هم نمی‌دانند پیام‌ها دقیقاً به چه کسانی می‌رسد. دسترسی به افکار عمومی، هدفمند و پنهان شده است. او از انتخابات سال ۲۰۱۶ آمریکا و ابزاری موسوم به پست‌های تاریک (Dark Posts) یاد می‌کند؛ پیام‌هایی که تنها برای گروه‌های خاصی از رأی‌دهندگان نمایش داده می‌شد. برای مثال، پیام‌هایی برای رأی‌دهندگان سیاه‌پوست در ایالت‌های حساس ارسال می‌شد تا این گروه‌ هدف را از شرکت در انتخابات منصرف کند. کمپین هیلاری کلینتون حتی نمی‌توانست بفهمد این پیام‌ها دقیقاً چیست و به چه کسانی نمایش داده می‌شود، چه رسد به اینکه بخواهد به آنها پاسخ دهد.

هنوز می‌توان قواعد بازی را نوشت

آزادی بیان بی‌تردید از پایه‌های دموکراسی است، اما تنها ارزش موجود در یک جامعه‌ی سالم نیست. توفکچی تأکید می‌کند در سنت لیبرال، آزادی بیان ابزاری بوده برای رسیدن به اهدافی چون ارتقای آگاهی عمومی، امکان گفت‌وگوی منطقی، پاسخگوکردن قدرت و حفظ پویایی اجتماعی. اما وقتی این اصل مهم از جایگاه «وسیله» به «هدف» تبدیل می‌شود، می‌تواند همان ارزش‌هایی را که قرار بود از آن ها محافظت کند تضعیف کند. ابزار روشنگری ممکن است به سلاح تحریف، نفرت‌پراکنی یا حتی سرکوب بدل شود. چرا که برای داشتن یک گفت‌وگوی سالم در جامعه‌ای متنوع، تنها آزادی بیان کافی نیست، بلکه سازوکارهایی لازم است که مرز میان حقیقت و دروغ را روشن کند. اما الگوریتم‌های شبکه‌های اجتماعی امروز بر اساس «تعامل» طراحی شده‌اند، نه حقیقت یا کیفیت گفت‌وگوی عمومی.

توفکچی نتیجه می‌گیرد که ما محکوم به پذیرش وضعیت موجود نیستیم. این پلتفرم‌ها نیز هنوز در مراحل ابتدایی‌اند: هنوز از عمر فیس‌بوک و ایکس چندان نگذشته است، پس همان‌طور که در صنعت خودرو، با قانون‌گذاری توانستیم ایمنی را بهبود بخشیم، امروز نیز می‌توانیم ساختارهای حقوقی و الگوریتمی این پلتفرم‌ها را بازطراحی کنیم، از سیاست‌های داده‌کاوی گرفته تا چگونگی نمایش محتوا و هدایت توجه کاربران. اما این مسئولیت فقط بر دوش شرکت‌هایی مانند فیس‌بوک یا گوگل نیست. این بحران، راه‌ حل‌های سیاسی و ساختاری می‌طلبد و تصمیم‌هایی که نیازمند مصالحه‌های جمعی و اراده‌ی عمومی‌اند. همان‌طور که در قرن بیستم سرب را از بنزین حذف کردیم و حریم خصوصی را تعریف کردیم، امروز هم می‌توانیم درباره‌ی نظارت دیجیتال، الگوریتم‌ها و آزار آنلاین تصمیم بگیریم، به شرط آنکه این گفت‌وگو را همین حالا آغاز کنیم.

۲۱۶۲۱۶



Source link

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *