داستان سیدحسن نصرالله-59| تثبیت قدرت و کارکرد عملی مجلس اعلا؛ از نهاد تا نهضت
خبرگزاری تسنیم طی سلسلهیادداشتهایی به بازخوانی فراز و نشیب زندگی رهبران مقاومت اسلامی لبنان میپردازد. در همین راستا بازخوانی حیات سیدحسن نصرالله، رهبر شهید و اسطورهای حزبالله لبنان و نقش وی در بالندگی محور مقاومت با عنوان «زندگی و زمانه سیدحسن نصرالله» در قالب مجموعه مقالاتی منتشر خواهد شد و اکنون قسمت پنجاه و نهم آن پیش روی شماست.
تاکنون چهار فصل در مورد شرایط زندگی شهید سیدحسن نصرالله منتشر شده است. فصل نخست به «دوران کودکی و نوجوانی» ایشان اختصاص داشت. علیرغم اهمیت موضوع، ما این فصل را بسیار سریع رد کردیم تا به بحثهای بعدی بپردازیم. فصل دوم، «ریشهیابی علل شکلگیری جنگ داخلی لبنان» بود. هدف ما در این فصل چنین بود که ثابت کنیم اولاً جنگ لبنان پدیدهای خلع الساعه نبود و ثانیاً باید ریشههای شکلگیری آن را شناخت؛ زیرا این جنگ هم در روند تاریخی تجارب ملت لبنان نقش داشت و هم به صورت مستقیم باعث شکلگیری «مقاومت اسلامی لبنان» شد. ضمن اینکه حیات و سرنوشت سیدحسن نصرالله را نیز به صورت مستقیم تغییر داد. فصل سوم، «مرور مهمترین رویدادهای تاریخی تا وقوع جنگ داخلی لبنان» بود. در فصل سوم، به جای تمرکز بر ریشهها، به صورت خاص خود وقایع تاریخی منجر به شروع جنگ داخلی را مورد توجه قرار دادیم. فصل سوم را با ماجرای مهاجرت (معکوس) خانواده سیدحسن نصرالله به خاستگاه خانوادگی خود در حومه شهر «صور» خاتمه دادیم.
امام موسی صدر (در دوران جوانی) در کنار علامه سید عبدالحسین شرف الدین در بیروت
امام موسی صدر از خویشاوندان علامه سید عبدالحسین شرفالدین بود و طبق وصیت ایشان، بعد از فوت علامه به لبنان آمد تا زعامت شیعیان را عهدهدار شود
از قسمت سی و سوم وارد فصل چهارم شدیم که به «ورود سوریه به جنگ داخلی لبنان» اختصاص یافت. در بخشهای ابتدایی فصل چهارم، طی چند قسمت، فضای بیروت و جنگ داخلی لبنان بعد از بازگشت خانواده سیدحسن نصرالله به جنوب را مرور کردیم. این موارد، به صورت مستقیم در زندگی سیدحسن نصرالله نقش نداشت؛ اما در شکلگیری و بالندگی روح مقاومت در جامعه لبنان قطعا اثرگذار بوده است. در ادامه فصل چهارم بحث «ورود نظامی مستقیم سوریه به لبنان» مورد واکاوی قرار گرفت؛ رویدادی که بیتردید یکی از عوامل مؤثر در شکلگیری مقاومت اسلامی لبنان بود. در همان بستر، به رقابت استراتژیک سوریه و رژیم صهیونیستی در خاک لبنان، تأسیس میلیشیای «قوات» بهعنوان بزرگترین نیروی نیابتی اسرائیل و بالاخره پوستاندازی ساختار سیاسیـنظامی لبنان در دوگانه «الیاس–بشیر» پرداختیم. در پایان این فصل به نقطه عطف مهم تصادم این سه روند یعنی تقابل مستقیم ارتش سوریه با قوات پرداختیم؛ ماجرایی که به «جنگ صد روزه» مشهور شده است.
اما اگر تاریخ را در آن دوره ورق بزنیم، خارج از فضای سه قطبی داخلی «جناح چپ» (جبهه وطنیه) و «جناح راست افراطی» (جبهه لبنانیه) و «جناح راست میانه» (مدرسه شهابی) و سهگانه خارجی «سازمان آزادیبخش فلسطین»، «رژیم صهیونیستی» و «حکومت بعث سوریه»، جامعه لبنان دارای یک ضلع بسیار مهم دیگر بود: «شیعیان»
علامه سید عبدالحسین شرف الدین در کنار تنی چند از علمای نجف در حاشیه سفر زیارتی به عراق
«شیعیان لبنان» از قدیمیترین طوایف سرزمین لبنان بوده و بومیان این منطقه محسوب میشوند. از طرف دیگر، از نظر جمعیتی نیز بزرگترین یا دست کم یکی از بزرگترین طوایف لبنان به حساب میآمدند (میآیند). با این حال، در هیچیک از سه دسته داخلی فوقالذکر نمیگنجیدند! طایفه شیعه، گرچه از نظر جمعیتی، طی تاریخ جبل عامل و جغرافیای فعلی کشور لبنان یک طایفه بسیار بزرگ به حساب میآمد؛ اما تا دهه 1960 فاقد «تشخص» بالایی بود. اما در این دوره، کسی به میدان آمد که به شیعه تشخص بخشید و آن را به یکی از بزرگترین بازیگران عرصه سیاست و اجتماع لبنان تبدیل کرد. او کسی نبود جز «امام موسی صدر». ما در فصل پنجم این سلسلهیادداشت به بررسی سیر رشد شیعیان در جامعه لبنان تا زمان تأسیس «حزبالله» میپردازیم.
تأسیس اجماعپایه مقدمهای برای تثبیت جایگاه
در قسمت پنجاه و ششم این سلسلهیادداشت با عنوان «موسی صدر؛ مهندس قدرت نرم شیعیان لبنان» به این مسأله پرداختیم که چگونه امام موسی صدر با اجرای پروژهای سهبعدی، جامعه شیعه لبنان را از «ابژه منفعل تاریخ» به «سوژه کنشگر سیاسی» تبدیل کرد. بعد سوم این پروژه، تأسیس یک نهاد نمایندگی مستقل (المجلس الإسلامی الشیعی) برای طایفه شیعه بود.
قسمت پنجاه و هفتم این سلسلهیادداشت با عنوان «چالش امام موسی صدر در برابر رهبران قدرتطلب سنتی» به این مسأله اختصاص یافت که «آقا موسی» چگونه در مسیر تأسیس مجلس اعلی، به مانع بزرگ «رهبران سنتی» برخورد که منافعشان با تأسیس این نهاد جدید به خطر میافتاد. در این خصوص، در بخش جمعبندی این قسمت نوشتیم: «تأسیس مجلس اعلای اسلامی شیعیان، مرگ تدریجی پارادایم فئودالی و آغاز افول سیستم زعامت را رقم زد. اگرچه زعما بلافاصله ناپدید نشدند، اما انحصار آنها بر نمایندگی سیاسی و تعریف هویت شیعیان برای همیشه شکسته شد. امام موسی صدر با این کار، جامعه شیعه را از یک “توده بیشکل و وابسته” به یک “نهاد سازمانیافته و مستقل” با صدایی رسا تبدیل کرد، “قواعد بازی” را در “میدان” سیاست لبنان تغییر داد و ابزار لازم را برای نقشآفرینیهای بزرگتر در دهه بعدی فراهم آورد.»
در قسمت پیشین این سلسلهیادداشت با عنوان «معماری قدرت در خلاء؛ از پیروزی قانونی تا تولد یک نهاد» نشان دادیم که امام موسی صدر چگونه با ترکیبی از کیاست، صبر و قاطعیت طی سه محور پروژه «تبدیل ایده به متن قانون، تبدیل متن قانون به یک سازمان زنده، پویا، دارای ساختار و مورد اجماع عمومی» به نحوی مدیریت کرد تا مجلس اعلا بتواند به نماینده تمامعیار طائفه شیعیان برای کل لبنان و به رهبر داخلی در فضای درونی جامعه شیعیان تبدیل شود.
به این ترتیب نهاد جدید «مجلس اعلای اسلامی شیعیان» تأسیس شد. نهادی که یک پایگاه مستحکم برای رهبری امام موسی صدر پدید آورد تا جامعه شیعه لبنان را از «ابژه منفعل تاریخ» به «سوژه کنشگر سیاسی» تبدیل کند. امروزه با گذشت بیش از 50 سال از آن دوران، میتوان قاطعانه نوشت بدون تأسیس این نهاد (مجلس اعلا) بسیج تودهای دهه 1970 و شکلگیری مقاومت سازمانیافته، امکانپذیر نبود. مجلس اعلا، «عقل» و «بازوی رسمی» جنبشی بود که قلب آن در میان تودههای محروم میتپید.
در این قسمت، به سالهای نخست رهبری این نهاد میپردازیم. در ادبیات توسعه سازمانی، مرحله بعد از «تأسیس» را مرحله «تثبیت» میخوانند؛ مرحلهای که یک نهاد تازهتأسیس جایگاه خود را در محیط پیرامونی پیدا کرده و همزمان بر چالشها و مسائل برآمده از تأسیس و نوزایی غلبه میکند. همچنین در همین دوره، فرهنگ سازمانی، وجهه (برند) بیرونی، کادر و بدنه سازمان و… شکل میگیرند و از این منظر نیز سالهای تأسیس میتواند در حکم «ریلگذاری برای کارکرد سازمان در طول عمر مفید» باشد. از این منظر، این قسمت از اهمیت بالایی برخوردار است.
نهادینهسازی رهبری شیعیان در مجلس اعلا
همان طور که در بند بالا بیان شد، انتخاب امام موسی صدر به ریاست مجلس اعلای اسلامی شیعه در 23 می 1969، تنها یک پیروزی شخصی یا انتصابی اداری نبود؛ این لحظه، نقطه عطفی در تاریخ شیعیان لبنان و سرآغاز تبدیل یک ایده به یک قدرت اجرایی بود. دوره چهار ساله متعاقب آن (1969-1973)، فصل «نهادینهسازی قدرت نرم» و تبدیل مجلس اعلا از یک ساختار قانونی روی کاغذ، به یک موتور محرک برای تغییر اجتماعی و سیاسی در جامعه شیعه و کل لبنان است.
اگر تأسیس مجلس، گام اول در کسب «هویت» بود، این دوره، گام دوم در اثبات «کارآمدی» آن هویت بود. رهبر – مجلس اعلای – شیعیان لبنان، چنین هدفی را از طریق پیشبرد سه محور کلیدی دنبال میکرد که به شرح ذیل هستند:
1) استراتژی دوگانه؛ تثبیت داخلی، تعامل ملی:
چگونگی مدیریت مجلس برای متحد کردن شیعیان و همزمان، تبدیل شدن به یک بازیگر رسمی و معتبر در سطح ملی.
2) دولت رفاهِ سایه؛ نهادسازی برای جبران غیبت دولت:
چگونگی استفاده از مجلس برای ارائه خدمات اجتماعی، آموزشی و بهداشتی در مناطقی که دولت مرکزی آنها را رها کرده بود.
3) آزمون بحران جنوب؛ تبدیل تهدید به فرصت:
مدیریت بحران فزاینده در جنوب لبنان که مجلس اعلا و رهبری امام صدر را در یک آزمون حیاتی قرار داد.
در ادامه به تشریح هر یک از این سه محور میپردازیم.
محور اول) استراتژی دوگانه؛ تثبیت داخلی، تعامل ملی
امام موسی صدر پس از ریاست مجلس اعلا با دو چالش همزمان روبرو بود: در داخل جامعه شیعیان، باید نهادی نوپا را که مخالفان سنتی همچون «کامل اسعد» همچنان در آن نفوذ داشتند، به یک بدنه منسجم و کارآمد تبدیل میکرد. در خارج از طایفه شیعه و در سطح ملی لبنان، باید جایگاه این مجلس را به عنوان نماینده رسمی و مشروع طایفه شیعه در برابر دولت و سایر طوایف تثبیت مینمود. او برای این منظور، یک استراتژی دوگانه هوشمندانه را به کار گرفت.
1) در بُعد داخلی (تثبیت و انسجام):
در بعد داخلی، رئیس جدید مجلس اعلا باید از طرفی تلاش میکرد تا انسجام داخلی در این تشکیلات نوپا به حداکثر حالت ممکن برسد و همزمان در جامعه شیعیان نیز جایگاه این نهاد به مثابه رهبری طائفه پذیرفته شود. در همین راستا، امام موسی دو محور ذیل را دنبال کرد:
مهندسی وحدت: اولین اقدام او، جلوگیری از تبدیل شدن مجلس به صحنه تسویه حساب بود. او با انتصاب برخی چهرههای متعلق به جریانهای رقیب، مانند «عادل عسیران» (از زعمای سنتی جنوب) به عنوان نایب رئیس، این پیام را ارسال کرد که مجلس چتر فراگیر تمام شیعیان است، نه باشگاه حامیان امام موسی صدر. این رویکرد، پتانسیل اپوزیسیون داخلی را تا حد زیادی خنثی کرد و به مجلس مشروعیتی فراتر از یک جناح خاص بخشید.
ایجاد ساختار بوروکراتیک مدرن: او بلافاصله پس از انتخاب، دفاتر اداری مجلس را در منطقه حازمیه (حومه شرقی بیروت، منطقهای عمدتاً مسیحینشین که انتخابی استراتژیک برای نمایش تعامل بود) دایر کرد. او مجلس را به واحدهای تخصصی تقسیم نمود: واحد اوقاف برای ساماندهی اموال پراکنده شیعیان، واحد دادگاههای شرعی برای یکسانسازی رویهها در امور خانواده، واحد آموزش دینی و واحد خدمات اجتماعی و خیریه. این ساختار اداری، مجلس را از یک شورای مشورتی صِرف به یک ارگان اجرایی تبدیل کرد که توانایی برنامهریزی و اقدام مشخص داشت.
2) در بُعد خارجی (تعامل و تثبیت ملی):
امام موسی صدر به خوبی درک کرد که میان «نفوذ در داخل جامعه شیعه» و «نمایندگی طائفه شیعه در سطح ملی» یک رابطه مستقیم و دیالکتیکی برقرار است؛ به طوری که پیشرفت (پسرفت) در هر کدام تأثیر مستقیمی بر روی پیشرفت (پسرفت) در طرف دوم خواهد داشت. به عبارت سادهتر، افزایش (کاهش) نفوذ در داخل جامعه شیعه باعث میشود تا این مجلس با قدرت بیشتری (کمتری) جامعه شیعیان را در سطح کلان و معادلات ملی لبنان – در برابر دیگر طوایف – نمایندگی کند و این رابطه از سوی دوم آن نیز صادق باشد. در همین راستا، رئیس مجلس اعلای شیعیان عراق دو محور ذیل را در دستور کار قرار داد:
گذار از خطیب به رجل سیاسی: با در دست داشتن مُهر رسمی مجلس اعلا، امام موسی صدر دیگر فقط یک رهبر مذهبی معترض نبود. او اکنون یک شخصیت حقوقی و رئیس یکی از طوایف اصلی کشور به شمار میرفت. دیدارهای او با رئیس جمهور، نخست وزیر و وزرا، از قالب یک ملاقات شخصی به یک مذاکره رسمی بین دو نهاد تغییر یافت. این جایگاه جدید به او اهرم فشاری بیسابقه برای پیگیری مطالبات شیعیان در راهروهای قدرت میداد.
تعریف اهداف ملی: امام موسی صدر در اساسنامه و سخنرانیهای خود، اهداف مجلس را فراتر از منافع تنگ طایفهای تعریف کرد: «حفظ وحدت و استقلال لبنان، تلاش برای وحدت مسلمانان و همزیستی با سایر طوایف، و مبارزه با فقر و جهل به عنوان دشمنان مشترک همه لبنانیها». این گفتمان ملیگرایانه، چهرهای مسئولیتپذیر و دولتساز از مجلس و رهبری آن به نمایش میگذاشت و این اتهام را که او به دنبال ایجاد یک «دولت شیعی» در دل دولت لبنان است، خنثی میکرد.
محور دوم) دولت رفاهِ سایه؛ جبران غیبت دولت مرکزی
بزرگترین دستاورد عملی مجلس اعلا در این دوره، پر کردن خلأ عمیقی بود که دولت مرکزی در مناطق محروم شیعهنشین (جنوب و بقاع) ایجاد کرده بود. امام موسی صدر از مجلس به عنوان یک پلتفرم برای ایجاد یک «دولت رفاه سایه» استفاده کرد که وظایف اولیه دولت را بر عهده میگرفت. به این ترتیب از سویی «تقویت درونزای جامعه شیعه» در دستور کار قرار گرفت و با این پلتفرم جدید، این هدف دنبال میشد و از سوی دیگر، چنین پلتفرمی به «بازچینش ساختار جامعه» میانجامید و در نتیجه، با ارائه یک الگوی کارآمد و پاسخگو از اداره جامعه، «وزن و اعتبار شیعیان در سطح کلان و ملی لبنان» افزایش پیدا میکرد.
مهمترین دستاوردهای این پلتفرم جدید عبارت بودند از:
1) انقلاب آموزشی:
با توجه به نرخ بیسوادی نزدیک به 70 درصدی در برخی روستاهای جنوب، «آموزش» در صدر اولویتها قرار گرفت. مجلس اعلا با استفاده از بودجه خود و کمکهای جمعآوریشده، دهها مدرسه دینی و عمومی را تحت حمایت مالی گرفت. مهمتر از آن، با فشار سیاسی بر وزارت آموزش، موفق شد دولت را به ساخت یا تجهیز چندین مدرسه دولتی جدید در این مناطق وادار کند. این اقدامات اگرچه در مقیاس کلی کشور اندک بود، اما برای جامعهای که برای دههها از دسترسی به آموزش ابتدایی محروم بود، یک انقلاب محسوب میشد.
2) تأسیس زیرساختهای بهداشتی:
مجلس اعلا به طور مداوم وخامت اوضاع بهداشتی جنوب را به دولت گوشزد میکرد. در نتیجه فشارها و پیگیریهای مستمر امام موسی صدر، وزارت بهداری در سال 1972 درمانگاههای سیاری را به مناطق مرزی اعزام کرد و پروژه بیمارستان دولتی نبطیه که سالها معطل مانده بود، دوباره به جریان افتاد. علاوه بر این، مجلس خود صندوقی برای حمایت مالی از خانوادههای قربانیان حملات اسرائیل ایجاد کرد که نوعی بیمه اجتماعی اولیه و نمادی از مسئولیتپذیری نهاد جدید بود.
3) توسعه زیرساختهای عمرانی:
اگرچه تلاش اصلی امام موسی صدر در این زمینه به تأسیس نهاد دولتی «مجلس الجنوب» (شورای جنوب) معطوف بود، اما خود مجلس اعلا نیز بیکار ننشست. در مواردی مانند قحطی سال 1972 در بقاع، امام موسی صدر با استفاده از اعتبار شخصی و جایگاه حقوقی خود، کمکهای قابل توجهی (از جمله گندم و آرد) از مراجع نجف و قم و تجار خیّر جذب و مستقیماً میان کشاورزان نیازمند توزیع کرد. این اقدامات، مجلس را به یک پناهگاه قابل اعتماد برای مردم در مواقع بحران تبدیل کرد.
محور سوم) آزمون بحران جنوب؛ تبدیل تهدید به فرصت
همزمان با تلاشهای سازندگی مجلس، جنوب لبنان به یک بشکه باروت تبدیل شده بود. پس از حوادث «سپتامبر سیاه» در اردن (1970) و انتقال پایگاههای سازمان آزادیبخش فلسطین (ساف) به جنوب لبنان، این منطقه عملاً به خط مقدم جنگ فلسطینیها با رژیم صهیونیستی تبدیل شد. روستاهای شیعهنشین از یک سو هدف حملات چریکی فلسطینیها قرار میگرفتند و از سوی دیگر، متحمل پاسخهای ویرانگر و نامتناسب ارتش اسرائیل میشدند.
این بحران، بزرگترین آزمون برای مجلس اعلا و رهبری امام موسی صدر بود. او با درک پیچیدگی وضعیت، یک استراتژی مدیریت بحران چندوجهی را به کار گرفت:
1) فشار بر دولت لبنان:
او با قاطعیت اعلام کرد که دفاع از جنوب یک «وظیفه ملی» است، نه یک «مشکل شیعی». اوج این استراتژی، فراخوان به اعتصاب عمومی سراسری در 26 می 1970 بود که با حمایت گسترده سایر طوایف و اتحادیهها، کشور را فلج کرد. این نمایش قدرت مدنی، دولت را مجبور به دو اقدام مهم کرد: تأسیس «مجلس جنوب» برای بازسازی مناطق جنگزده و تشکیل «شورای ملی دفاع از جنوب» برای ساخت پناهگاه. اگرچه این نهادها در عمل ناکارآمد بودند، اما تأسیس آنها یک پیروزی سیاسی بود، زیرا دولت را قانوناً مسئول میکرد.
2) ایجاد همبستگی ملی:
در اقدامی هوشمندانه، امام موسی صدر پس از حملات شدید اسرائیل در می 1970، «هیئة نصرة الجنوب» (کمیته یاری جنوب) را تأسیس کرد. این یک کمیته مردمی برای جمعآوری کمک بود، اما نبوغ آن در ترکیب رهبریاش نهفته بود: امام موسی صدر (رهبر شیعه) به عنوان رئیس و اسقف آنتونیو خریش (رهبر مارونیهای صور) به عنوان نایب رئیس. این تصویر قدرتمند از وحدت اسلامی-مسیحی، درد جنوب را به یک دغدغه ملی تبدیل کرد و موجی از همبستگی را در سراسر لبنان برانگیخت.
3) دیالوگ انتقادی با فلسطینیها:
موضع او در قبال فلسطینیها، موضع «برادری مسئولانه» بود: حمایت کامل از آرمان فلسطین، اما مخالفت صریح با هرج و مرج نظامی و به خطر انداختن جان غیرنظامیان لبنانی. او در مذاکرات با یاسر عرفات، خواستار هماهنگی عملیات با ارتش لبنان و دور کردن پایگاهها از مناطق مسکونی شد. این موضع میانه، او را در معرض انتقاد چپها و راستها قرار داد، اما در عین حال او را به عنوان صدای عقلانیت و مدافع حاکمیت ملی و جان شهروندان تثبیت کرد.
جمعبندی
دوره 1969-1973، دوره تبدیل «موج» به «ساختار» بود. امام موسی صدر با موفقیت، مجلس اعلای شیعه را از یک دستاورد قانونی به یک نهاد اجرایی پویا و تأثیرگذار تبدیل کرد. این مجلس نهتنها هویت سیاسی شیعیان را تثبیت کرد، بلکه با ارائه خدمات ملموس و مدیریت بحرانهای بزرگ، به پناهگاه و نماینده واقعی «محرومان» تبدیل شد.
در پایان این دوره، جامعه شیعه دیگر یک اکثریت خاموش و فراموششده نبود؛ بلکه یک بازیگر اصلی در صحنه لبنان بود که هم نهاد رسمی داشت و هم رهبری کاریزماتیک که مطالباتش را در بالاترین سطوح پیگیری میکرد. این دوره، زمینهساز اقدامات رادیکالتر بعدی، یعنی تأسیس «حرکة المحرومین» (جنبش محرومان) شد که در قسمتهای بعدی به آن میپردازیم.






