طلوع شوق در نیمهشب مکه؛ وقتی اشک و لبیک به هم رسیدند فیلم
به گزارش گروه اجتماعی خبرگزاری تسنیم، نزدیک نیمهشب بود که نخستین کاروان دانشجویی عمرهگزار، پس از ساعتی طولانی از پرواز ایران تا فرودگاه جده و گذر از میقات جُحفه، پا به شهر نور گذاشت؛ شهری که نامش لرزش دل میآورد و درهای آسمان در برابر زائرانش گشوده است.
ساعت از 12 گذشته بود، اما خستگی در چهره هیچکس دیده نمیشد؛ در عوض، شور و لرز اشتیاق، نفسها را کوتاه میکرد و نگاهها را روشن. این کاروان شامل 80 دانشجوی دختر و 25 زوج دانشجو و استاد بود؛ ترکیبی از جوانی، امید، معصومیت و باور.
ورودشان با استقبال باشکوهی همراه شد؛ فضایی آمیخته با نور، صلوات و لبخندهایی که از عمق جان میآمد. دختران دانشجو که گام بر خاک مکه میگذاشتند، اشکهایشان بیاختیار جاری بود؛ گویی تمام سالهای آرزو، ناگهان به تحقق رسیده بود. زیر لب «اللهم لبیک» نجوا میکردند؛ همان زمزمهای که از فرط شوق، لرزشش در هوا میپیچید و دلها را به آسمان پیوند میداد.
خانوادههایی که در هتل نظارهگر این کاروان بودند، حال و هوایی دیگر داشتند. مادری که دختر دوسالهاش را در آغوش گرفته بود، میان هقهق آرام و اشکهایی که بر صورتش میلغزید، میگفت سالهاست تصویر خانه خدا را در ذهن نگه داشته تا روزی آن را برای نخستینبار ببیند؛ و امشب، در همین لحظه، رؤیا به واقعیت نزدیک میشد.
دلهایی که در آستانه حرم میتپید
زوج جوانی که نوزاد پنجماهه خود را در آغوش داشتند، با شگفتی از این تجربه سخن میگفتند؛ احساسی غریب و آشنا، مثل کسی که گویی از راهی دور آمده اما انگار همیشه در این سرزمین بوده است. مادر با نگاهی آرام به فرزندش، آهسته زمزمه میکرد: «چه سعادتی که اولین سفر زندگیاش با نام خدا و ورود به سرزمین وحی آغاز میشود.»در گوشهای دیگر، زوجی دیگر از «وصفناپذیر بودن این لحظات» میگفتند؛ از اینکه هیچ کلمهای نمیتواند اندازه شکوهِ رسیدن به مکه را بیان کند؛ جایی که حتی نفس کشیدن، رنگ عبادت میگیرد.
دختران دانشجو در سکوتی عارفانه، گاه به آسمان نگاه میکردند و گاه به درهای شهر. اشک در چشمانشان حلقه زده بود و بغض میان گلویشان گیر کرده بود. باورشان نمیشد که این لحظات واقعی است. برای بسیاری از آنان، این نخستین مواجهه با سرزمین نور و قبله مسلمانان بود؛ تجربهای که در یک چشم بههمزدن، مسیر زندگیشان را روشنتر میکرد.
با وجود ساعتهای طولانی پرواز، توقف در فرودگاه جده، عبور از میقات و رسیدن به مکه نزدیک ساعـت یک بامداد، شور رفتن به مسجدالحرام لحظهای آرام نمیگرفت. خواب از چشمها گریخته بود. دلها میخواستند بیدرنگ به دیدار کعبه برسند؛ به همان خانهای که سالها در دعاها و رؤیاها جستوجویش کرده بودند.
لحظاتی که فقط با قلب میتوان فهمید
هوا آرام بود و شهر در سکوتی عمیق نفس میکشید، اما در دل زائران جوان، طوفانی از عشق و ایمان میوزید. فضای میان کاروان، آکنده از نجواهای آرام، محبتهای کوچک، لبخندهای خیس و حس روحانی حضور در جایی بود که زمین به آسمان نزدیکتر است.
این لحظات، چیزی فراتر از سفر بودند؛ تجربهای از جنس نور و آشتی با خویشتن. حضور در مکه فقط یک ورود نیست؛ گویی خداوند دست انسان را میگیرد و تا آستانه حرم میبرد تا بگوید:«ای بندهام… خوش آمدی.»
در چشمان دختران، در آغوش مادران، در قلب زوجهای جوان و در قدمهای دانشجویان، یک حقیقت مشترک موج میزد:این سرزمین، خانه دلتنگیهاست؛ جایی که عشق، معنویت، صفا و ایمان در هم گره میخورند تا لحظهای بسازند که هیچگاه از ذهن پاک نمیشود. جایی نزدیکترین مکان از زمین به خدا….
انتهای پیام/
https://www.tasnimnews.com/fa/news/1404/08/27/3450566/%D8%B7%D9%84%D9%88%D8%B9-%D8%B4%D9%88%D9%82-%D8%AF%D8%B1-%D9%86%DB%8C%D9%85%D9%87-%D8%B4%D8%A8-%D9%85%DA%A9%D9%87-%D9%88%D9%82%D8%AA%DB%8C-%D8%A7%D8%B4%DA%A9-%D9%88-%D9%84%D8%A8%DB%8C%DA%A9-%D8%A8%D9%87-%D9%87%D9%85-%D8%B1%D8%B3%DB%8C%D8%AF%D9%86%D8%AF-%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85″>Source link



