هزار مسجد جامع سمنان در قالب کلام
به گزارش خبرنگار اجتماعی خبرگزاری ایده روز، دکتر آتوسا مومنی به مناسب «بزرگداشت هزاره مناره مسجد جامع سمنان» نوشت:
به نامِ نوری که صدا را از حنجرهٔ آجر تا بامِ آسمان میبَرَد؛
به نامِ شکوهِ کالبدیِ ممتاز و سربهفلککشیدهای
که هزارهای تمام، ستونِ فقراتِ یک شهر را در سکوت بر دوش کشیده است.
هزار سال است که اگر به افقِ سمنان چشم بدوزی،
پیش از آنکه خطِ کوه در دوردست رخ بنماید،
ستونی باریک و استوار، چون آیهای عمودی و مصحفی از خشت و ذکر،
میان خاک و افلاک قد افراشته است:
منارهٔ مسجد جامع سمنان؛
کهنسالترین و شکوهمندترین منارِ جنبانِ این سرزمین،
با دلی چوبین در ژرفای خویش
که هنوز اگر دستِ انسانِ امروز بر آن نهاده شود،
تمام کالبدِ مناره را به ارتعاش میآورد،
و با این همه، فرونمیریزد؛
زیرا سرشتش نه بر گسستن،
که بر تابآوری و پایمردیِ مداوم نوشته شده است.
آنچه امشب پاس میداریم، تنها هزارهٔ یک بنا نیست؛
هزارهٔ همزیستیِ یک شهر با یک مناره است؛
هزارهٔ میثاقی نانوشته میان مردمِ سمنان
و ندایی که هر بامداد و هر شامگاه،
از پلههای تنگ و سایهگیرِ این برج اوج گرفته،
بر پیشانیِ آجرها نشسته
و در هوای این شهر، نامِ خدا را تکثیر کرده است.
میدانیم که مسجد جامع سمنان بر ویرانههای آتشکدهای ساسانی بنا شده است؛
بر خاکی که روزگاری روشنایی را در جامِ آتش میجست
و در سدههای بعد، همان نور را در جامِ کلمه:
«اللّهُ نورُ السمواتِ و الأرض».
این جابهجایی، تغییر سادهٔ کاربریِ یک معماری نیست؛
تجلّیِ تداومِ قداستِ مکان است.
در این صحن،
آتشِ کهن و اذانِ نو،
هر دو بر مدارِ یادِ واحدی از خداوند میگردند؛
و این مناره، شاهدِ قائمِ این هجرتِ آرام است:
اینجا، قدسیّت، جامه عوض کرده،
امّا هرگز از روحِ این شهر کوچ نکرده است.
بر قامتِ مناره، کمربندی از خطِ کوفی،
چون طَوقِ ذکر، گرداگرد آن پیچیده است؛
و در حاشیهٔ همین کتیبهٔ نور،
نامِ ابوحَرب بختیار بن محمد ثبت شده است؛
امیری که در سدهٔ پنجم هجری
فرمان برپا کردنِ این مناره را داد
تا هزارهای بعد، ارادهٔ او
به صورتِ مجلسی چون مجلس امشب،
همچنان در تاریخ طنینانداز بماند.
امّا مناره را نباید تنها در سطرهای تاریخِ سیاسی و فنونِ معماری خواند؛
در منطقِ میراث فرهنگیِ ناملموس،
مناره مدرسهای عمودی است؛
ستونی که در آن، دانش و ایمان و تخیّل و زیستِ روزمره
در یک قامتِ واحد به هم درمیتنند.
دانش و مهارتِ ساختِ این مناره،
متنی نیست که در کتابی رسمی تدوین شده باشد؛
حاصلِ حافظهٔ دستانِ استادکاران است:
خاکی که چگونه باید ورز داده میشد،
آجری که در کدام دمای کوره به استحکام میرسید،
نسبتِ ظریفِ قطر به ارتفاع،
محاسبهٔ نیروها در بدنهٔ باریکِ مناره،
و محوری چوبین که در دلِ آجر پنهان کردند
تا بنا، در برابرِ لرزشِ زمین، خُرد نشود،
بلکه با آن همآواز گردد و تاب بیاورد.
قرنها پیش از آنکه واژگانی چون «مهندسیِ لرزهای» و «تابآوریِ سازهای»
به قاموسِ دانشگاهها راه یابد،
معمارانِ این سرزمین دریافته بودند
که هر کالبدِ استوار،
باید ظرفیتِ سازگاری با لرزشها را در خود تعبیه کند.
سازهای که خشک و صُلب و بیانعطاف باشد،
با نخستین تکان فرو میریزد؛
امّا سازهای که در ژرفای خود،
عنصرِ انعطاف را، آن محورِ چوبیِ پنهان را،
به رسمِ حکمت پذیرفته باشد،
میلرزد، امّا نمیشکند.
از این منظر،
منارهٔ مسجد جامع سمنان فقط یک برجِ آجری نیست؛
تمثالی کالبدی از تابآوریِ یک جامعه است.
همانگونه که این مناره،
میانِ صاعقه و زلزله و فرسایشِ باد و آفتاب ایستادگی کرده،
مردمِ این شهر نیز،
در میانِ تحوّلاتِ تاریخی،
با تکیه بر دانشِ بومی، همبستگیِ اجتماعی و ایمانِ خود،
آموختهاند چگونه «بمانند و خود را بازتعریف کنند»،
نه اینکه بشکنند و از درون فروبپاشند.
اگر از سمنان اندکی فاصله بگیریم
و نقشهٔ جهانِ ایرانی ـ اسلامی را پیشِ رو نهیم،
میبینیم که این مناره، در سکوتِ خود نیز تنها نیست؛
در گسترهٔ این تمدن،
منارهها همچون رشتهای از مشعلها
بر خطهای نامرئیِ راههای کاروانی میدرخشند:
در بخارا، منارهای سترگ،
نگهبانِ افقِ شهر است؛
در هرات، منارههای مصلا،
انگشتانِ برافراشتهٔ یک تاریخِ مجروحاند
که هنوز به آسمان اشاره میکنند؛
در سمرقند، بر سینهٔ مدرسهها و میدانها،
منارهها نقشِ تداومِ دانش و دیانت را به دوش کشیدهاند؛
در دهلی، قطبمنار،
برجی از سنگ و آیه است
که آغازِ فصلی تازه در تاریخِ این پهنه را حکایت میکند.
و در سمنان،
این منارِ جنبان است که
در سکوتِ کویر،
نغمهٔ پیوستگی را زمزمه میکند؛
نغمهٔ شهری که نه در حاشیه،
بلکه بر شریانِ راهِ ابریشم تپیده است؛
جایی که کاروانها، کالا و خبر و فرهنگ را
از شرق و غرب عبور دادهاند،
بیآنکه هویّتِ این شهر در طوفانِ تبادلاتِ فرهنگی،
گم شود یا در دیگری حل گردد.
اینجا، سازگاری به معنای تقلید و محو شدن نیست؛
به معنای آن است که
فرهنگها، وقتی از این میدان گذشتهاند،
بهجای آنکه یکدیگر را ببلعند،
به هم احترام گذاشتهاند؛
هر کدام، دیگری را بهرسمِ مهمانِ صاحبحرمت پذیرفته است.
آتشکده و مسجد،
راهبانِ دیروز و عالمانِ امروز،
کاروانیانِ ترک و تاجیک و عرب و عجم،
همه بر این خاک قدم نهادهاند
و این خاک،
بهجای آنکه دیگری را نفی کند،
او را در لایهای تازه از معنای خود هضم کرده است.
منارهٔ سمنان،
در قامتِ خود، این حقیقت را به ما یادآوری میکند
که احترامِ متقابلِ فرهنگها
امکانِ برآمدنِ یک هویّتِ ریشهدار و در عین حال گشوده را فراهم میکند؛
هویّتی که نه در خود میبندد، نه در دیگری گم میشود؛
بلکه میداند چگونه «از دیگری بیاموزد و خود بماند».
در سطحی ژرفتر،
اگر گوشِ جان بسپاریم،
بر فرازِ همهٔ این تبادلاتِ فرهنگی،
یک صدا، پایدارتر از همهٔ صداهاست:
نغمهٔ توحید در میانِ مردم.
صدایی که از حنجرهٔ این مناره برخاسته،
فقط یک اعلانِ زمانی برای نماز نبوده است؛
ترجمانِ این حقیقت بوده
که در متنِ همهٔ تفاوتها و تکثّرها،
یک کلمه، محورِ وحدت است: «لا إله إلّا اللّه».
این نغمهٔ توحید،
در رگهای زندگیِ روزمرّهٔ مردمِ سمنان جاری شده است؛
در شیوهٔ همسایگی،
در آدابِ نذر و وقف،
در تقسیمِ نان با رهگذرِ ناشناس،
در سفرههای افطارِ ساده،
در قناتهایی که آب را عادلانه قسمت کردهاند،
و در بازاری که
بیاذنِ اخلاق، رونقِ خود را کامل نمیدانسته است.
از دیدگاه میراث فرهنگیِ ناملموس،
این مناره تنها «ابزارِ پخشِ نغمهٔ توحید» نبوده؛
خودش به کُندی و پیوستگی،
این نغمه را در بافتِ فرهنگِ شهری تنیده است؛
آنقدر که امروز،
وقتی از میراثِ نبوی در این شهر سخن میگوییم،
نمیتوانیم آن را فقط در کتابها بجوییم؛
باید در خاطرهٔ مادری که شبِ قدر،
کودکاش را به این صحن آورده،
در یادِ مؤذنی که نیمقرن،
صدای خود را به این مناره سپرده،
و در روایتِ بازاریانی که
با ندای این برج،
کفّهٔ ترازو را به حق نزدیکتر کردهاند،
جستوجو کنیم.
در زبانِ کنوانسیون 2003 یونسکو،
اگر بخواهیم منارهٔ مسجد جامع سمنان را بخوانیم،
با چند ساحتِ درهمتنیده روبهرو میشویم:
دانش و مهارتهای سنّتیِ معماری و سازههای آجری؛
سنّتهای شفاهی، روایتها و افسانههای محلّی
دربارهٔ این مسجد و مناره؛
آیینها و مراسمِ دینی و اجتماعی
که قرنها در سایهٔ آن برگزار شده است؛
باورها، ارزشها و شیوههای زیستِ توحیدی،
که میراثِ نبوی را در مقیاسِ یک شهر مجسّم کرده است؛
و دانستههای بومی دربارهٔ اقلیم، آب،
کاهشِ رنجِ گرما و تشنگی،
که در قناتها، در انتخابِ مصالح، در طراحیِ حیاطها
به صورتِ دانشِ زیسته حضور دارد.
این مناره، گرهگاهِ همهٔ این لایههاست؛
جایی که کالبدِ استوار،
با جانِ ناملموس و نادیدنی،
یکدیگر را تکمیل میکنند.
اکنون پرسش این است:
در آستانهٔ هزارهٔ دومِ این مناره،
مسئولیتِ ما چیست؟
اگر هزارهٔ اوّل،
هزارهٔ ساختن و تابآوردن بود،
هزارهٔ دوم باید
هزارهٔ فهمیدن و پاسداری کردن باشد؛
هزارهٔ تبدیلِ حافظهٔ پراکندهٔ نسلها
به خردِ مشترکِ یک شهر.
در منطقِ پاسداری از میراثِ ناملموس،
چهار رکنِ بنیادین داریم:
آگاهیافزایی، ترویج، ظرفیتسازی و انتقالِ بیننسلی.
یعنی باید:
ـ روایتهای مؤذّنِ کهنسال و زنِ خردمندِ محلّه
پیش از آنکه با آنان به خاک سپرده شود،
مکتوب و مضبوط گردد؛
ـ دانش و مهارتِ استادکارانِ مرمّت و آجرچینی و کتیبهنگاری،
به شاگردانِ جوان و جستوجوگر انتقال یابد؛
ـ کودکان و نوجوانانِ سمنان،
نه به عنوان گردشگرانِ گذرا،
که بهمثابهٔ وارثانِ حقیقی،
به آستانِ این مسجد و پایِ این مناره فراخوانده شوند؛
ـ دانشگاهها، مدارس، هنرمندان و رسانهها،
این مناره را نه فقط در قابِ عکس،
که در متنِ گفتوگوی خود دربارهٔ «سازگاری، تابآوری، احترامِ متقابلِ فرهنگها
و نغمهٔ توحید در میانِ مردم» قرار دهند.
و سرانجام،
اجازه دهید سخن را با یک میثاق به پایان ببرم:
در سایهٔ این منارهٔ هزارساله،
پیمان کنیم که:
به هر طرحِ توسعه در اطرافِ این مسجد و این برج،
با پرسشِ «حقِ این میراث در آن کجاست؟» بنگریم؛
سیاستهای آموزشی و فرهنگیِ خود را چنان سامان دهیم
که دانش و مهارت و حکمتِ نهفته در این مناره،
جزئی از تربیتِ نسلی تازه باشد؛
فرهنگهای گوناگونِ این سرزمین و فراتر از آن را
به چشمِ رقیب نبینیم،
به چشمِ مهمانی که میتوان با او سفرهای مشترک گشود،
بیآنکه نانِ خود را از یاد ببریم؛
و نغمهٔ توحید را،
که هزارهای از حنجرهٔ این آجرها برخاسته است،
به زبانِ عدالت، مهربانی و کرامتِ انسانی
در زندگیِ امروزِ خود ترجمه کنیم.
چنین است که
هزارهٔ منارهٔ مسجد جامع سمنان،
از یک جشنِ یادبود،
به منشورِ عمل بدل خواهد شد؛
منشوری برای صیانت از زمین و شهر،
برای پاسداشتِ کرامتِ انسان،
و برای تداومِ معنایی که
در قامتِ این آیهٔ آجری،
هزار سال است بر فرازِ سمنان ایستاده است.
انتهای پیام/
https://www.tasnimnews.com/fa/news/1404/09/22/3470403/%D9%87%D8%B2%D8%A7%D8%B1-%D9%85%D8%B3%D8%AC%D8%AF-%D8%AC%D8%A7%D9%85%D8%B9-%D8%B3%D9%85%D9%86%D8%A7%D9%86-%D8%AF%D8%B1-%D9%82%D8%A7%D9%84%D8%A8-%DA%A9%D9%84%D8%A7%D9%85″>Source link
